![حمید گیوه چیان](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2024/01/nody-رقص-سماع-مولانا-در-ترکیه-1625020948-e1705269288173.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
زیرِ چشمِ غزلم باز سیاهاست و کبود
جایِ مُشتی که زدی، مانده، نگو سانحه بود
همه کارَت شده درگیریِ با مصرع و بیت
از سرِ قافیه خون میرود آنگونه که رود
وضعِ حملی بکند شاعر اگر رویِ ورق
میکِشی پرده بر آن طفلِ برون آمده زود
رنگی از کین و عداوت چو ندیدی به رُخَش
پس زنی پرده و آنگه بدهی اذنِ ورود
این چه رسمیست که باید همه جا حضرتِ شعر
بهرِ پابوسیات ای شیخ، کند عزمِ سجود
شعله در خرمنِ اذهانِ منوّر زدهای
آسمان تیره شد از شدّتِ این آتش و دود
کوهِ آگاهی و بینش، شده جولانگهِ مرگ
کُشتهای هر که بر آن قلّه بِکردَست صعود
زاده شد یک غزلِ دیگر و اینک بکُشش
تا که از خونِ تنش صد غزل آید به وجود
حمید گیوه چیان
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (8):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (12):
اردیبهشت 27, 1403
درودو احسنتم جناب گیوه چیان عزیز
خیلی خوب وزیباست.
موفق وسرافرازباشیددوست گرامی.
🌺🌺🌺
پاسخ
اردیبهشت 27, 1403
درود بر جناب یغمایی عزیز که وجودش روشنی بخش است و خیر و برکت.
سپاس بیکران از حضور سبز و پر مهرتان.
شاد و سلامت باشید🙏🙏🙏🌺🌺🌺
پاسخ
اردیبهشت 27, 1403
زیرِ چشمِ غزلم باز سیاهاست و کبود
جایِ مُشتی که زدی، مانده، نگو سانحه بود
همه کارَت شده درگیریِ با مصرع و بیت
از سرِ قافیه خون میرود آنگونه که رود
وضعِ حملی بکند شاعر اگر رویِ ورق
میکِشی پرده بر آن طفلِ برون آمده زود
رنگی از کین و عداوت چو ندیدی به رُخَش
پس زنی پرده و آنگه بدهی اذنِ ورود
این چه رسمیست که باید همه جا حضرتِ شعر
بهرِ پابوسیات ای شیخ، کند عزمِ سجود
شعله در خرمنِ اذهانِ منوّر زدهای
آسمان تیره شد از شدّتِ این آتش و دود
کوهِ آگاهی و بینش، شده جولانگهِ مرگ
کُشتهای هر که بر آن قلّه بِکردَست صعود
زاده شد یک غزلِ دیگر و اینک بکُشش
تا که از خونِ تنش صد غزل آید به وجود
استاد حمید گیوه چیان
سلامودرود
الحق زیباست
در پناه خدا 🌹
پاسخ
اردیبهشت 27, 1403
درود بر جناب خراسانی نازنین که برکت وجودش مانند خورشید همواره جاریست.
قدم بر چشم نهادید استاد.
سپاس بیکران از حضور پر مهرتان
شاد و سلامت باشید🙏🙏🙏❤️❤️❤️
پاسخ
اردیبهشت 27, 1403
دقیقا مشکل همه ی قاتلان غزل همین است که احمق ند و نمی دانند که غزلها پس از مرگ تکثیر می شوند … دمت گرم حمیدجان
پاسخ
اردیبهشت 27, 1403
درود بر جناب مانای عزیز و بزرگوار
دم شما گرم که با حضور سبزتان همیشه بذر آگاهی میکارید.
بینهایت سپاس از بذل توجهتان
حضورتان همواره مایه ی مباهات و دلگرمی است.
شاد و سلامت باشید🙏🙏🙏💐💐💐
پاسخ
اردیبهشت 27, 1403
درود جناب گیوه چیان بزرگوار …
بسیار عالی سروده اید …
دستمریزاد
👏👏👏🌺🌺🌺
پاسخ
اردیبهشت 27, 1403
درودها استاد حجت عزیز و نازنین
نور چشم و تاج سرید
قدم بر چشم نهادید.
سپاس بیکران که لطفتان دائم است.
شاد و سلامت باشید🙏🙏🙏❤️❤️❤️
پاسخ
اردیبهشت 27, 1403
زیرِ چشمِ غزلم باز سیاهاست و کبود
جایِ مُشتی که زدی، مانده، نگو سانحه بود
همه کارَت شده درگیریِ با مصرع و بیت
از سرِ قافیه خون میرود آنگونه که رود
سلام و درود جناب گیوه چیان گران سرشت
مثل همیشه سروده ای زیبا از شما خواندم
لذت بردم از قلم توانمندتان
بمانید و بتابانید
قلم تان نویسا…
پاسخ
اردیبهشت 27, 1403
درود و ارادت بانو عبدلی گرانمهر
افتخار میکنم به حضور سبز و پر مهرتان.
بسیار بسیار از تشریف فرمایی و بذل توجهتان ممنونم.
در سایه ی الطاف الهی شاد و سلامت باشید🙏🙏🙏💐💐💐
پاسخ
اردیبهشت 28, 1403
سلام و درود
غزلی زیبا با مضمونی بکر و نو
بسیار عالی سرودند
نقش قلمتان ماندگار 👏👏👏
پاسخ
اردیبهشت 28, 1403
هزاران درود بانو شهبازی عزیز و بزرگوار
قدم بر چشم نهادید و بسیار بسیار از حضور سبزتان سپاسگزارم.
مهرتان ماندگار
شاد و سلامت باشید🙏🙏🙏💐💐💐
پاسخ
اردیبهشت 28, 1403
کـــــــاش پیدا شود…
آنکس که دلم را برده…
امین غلامی (شاعر کوچک)
اینستا amingh68
پاسخ
اردیبهشت 28, 1403
🙏🙏🙏🌺🌺🌺
پاسخ
اردیبهشت 29, 1403
درود جناب گیوه چیان
زیباست
با آرزوی توفیق الهی
قلمتان نویسا 🌷🌷
پاسخ
اردیبهشت 30, 1403
درودها استاد عزیز
بابت تاخیر در پاسخگویی عذرخواهی میکنم.
سپاس بیکران که با حضور پرمهرتان روشنی میبخشید.
شاد و سلامت باشید🙏🙏🙏💐💐
پاسخ
بستن فرم