🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
سروش های عاشورایی
سروش 21
بُرده دل، بیش و بیش تر، نیزه
رفته است آفتاب بر نیزه
خون چکانده گلوی سرنیزه
کودکان و زنان، فتاده به خاک.
سروش 22
هر که با هرچه داشت، می کوبید
خواهرش داشت صحنه را می دید
چند بار آن غریب را کُشتند.
سروش 23
جمع گشتند و بی شمار شدند
عازم دشت کارزار شدند
راه را بستند
آب را بستند
بعدش از دور، تیر و نیزه زدند
راستی: از رقیه می گفتی.
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
مرداد 20, 1401
درودها بر شما استاد گرامی
ادیب فرزانه و فرهیخته
قلمتان نویسا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
مرداد 20, 1401
درودها و سپاس ها یتان
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
بستن فرم