🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 سوختم

(ثبت: 239182) اردیبهشت 31, 1400 
سوختم

 

سوختم در این بد مستی
خواستم پرواز کنم در این هستی
اما سقوط کردیم به بی پایانی
آغاز پریدن برای ما شد ویرانی
سوختم ، فریاد رسی نیست
فقط اشک، چشمانم بارانیست
زخمی با پر و باله شکسته
پگاه غریبیست، طلوعی خسته
پشت پنجره ها بارانیست
شکوه و جلای در دماوند نیست
قناری های که یک روز می آمدند
اکنون راه خانه را فراموش کرده اند
خانه خالی از آواز قناریست
نه گلی نه یه لبخند شهر خالی از شادیست
عطر خوشه بوسه و گل کجاست
دگر شقایق ها یادم نیست
دریا آبی بود و آرام دگر دریای آرام یادم نیست
پراوز کبوتر ها چه زیبا بود در آسمان دگر در دود و غبار پروازی نیست
سوختم مثله آن سینما که سوخت
سوختم مثله آن خاطراتی که سوخت
لبانم بسته سکوت اعتراضیست آتشین
تمامه شبها را گریه کردم با غمی دیرین
سوختم همچون شمعی که در تاریکی سوخت
باختم این بازی را باختیم آینده سوخت
سوختم به جرمه سوختن همچون پرنده‌ای که به جرم پرواز مُرد
سوختم در این آتشی که خود افکندم سوختم باد خاکسترم را برد
سوختم دود شدم در عمق نگاهت تمامه دلخوشیم به باد رفت
سوختم دگر اشکی نماند خون گریه کردم غرور رفت
سوختم با سفره های خالی شب گرسنه خوابی
بیداری قلب آسمان شکسته سوخت ستاره ای با بی تابی
شب تا صبح در خیابان به دنباله یک لقمه نانی
چقدر هوای شهر گرفته با این غم های بی پایانی
هوایی تازه میخواهد پنجره ها را وا کنید
تا غم از دوش ما کمی به زیر آید
نباید بسوزند قناری ها همچون منی که همه ی رویاهایم سوخت
سوختم همچون نسلی که تاعمق خیابان سوخت
سوختم ، سوختیم چرا؟
سوختم ، سوختیم کویر چرا؟
سوختم تنها در این کپر
سوختم سرسبز فقط چپر
سوختم لبانم همچون زاینده رود خشک
سوختم رویاهایم سراب ، بی آب هامون خشک

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):

نظرها
  1. مرداد 22, 1401

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا