🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دلم به سوز صبوری چنین طهارت شد
به شعله های غریبی نشست و غارت شد
غبار صحنه ی دوری نشست در فکرم
تمام رقص خیالم اسیر غربت شد
رسید در دل بیدار شب غروبت آه
نبود ماه وجودت نشاند و حسرت شد
صدای حمله ی طوفان و سیل تنهایی
خبر رسان جدایی در این قیامت شد
شبیه پیچک عشقی به گرد دلتنگی
نمای خاطره هامان دچار محنت شد
– بچگیام –
بهار نود و پنج
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):