🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
هرچند زور من به تو دنیا نمی رسد
شادم که کار من به تمنا نمی رسد
.
سدی بزرگ مردم شهرند بین ما
ای عشق رودی ام که به دریا نمی رسد
.
در درس عاشقی که غرض درد و رنج بود
یوسف هنوز هم به زلیخا نمی رسد
.
ای قوم خوش خیال به دریا مزن دگر
ابلیس با شماست که موسی نمی رسد
.
با آه گر مرا به رهایی کشیده ای
این قاصدک ز غم که به صحرا نمی رسد
.
در کوره ای شبیه سفالی شکسته ام
نقش و نگار من ، به تماشا نمی رسد
.
همچون کتیبه های قدیمیِ دست ساز
من شعر گنگی ام که به معنا نمی رسد
.
من در میان فصل خزان گیر کرده ام
عمر شکوفه هام به فردا نمی رسد…
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
شهریور 29, 1398
سلام و درود
زیباست
در پناه خدا 🌿👏👏👏👏🌿
پاسخ
شهریور 30, 1398
درود بر شما آقایی عزیز
زنده باشید💐
پاسخ
بستن فرم