🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
باید از آغوش تن آسای شب
خفتگان شهر را بیدار کرد
روز آمد بر بلندای زمین
کی چراغ روشنی انکار کرد
در پس این پنجره شب در کمین
تیرگی بر روشنای قلب من
لیک با آهنگ پچ پچ های روز
عشق بر هم می زند این انجمن
گر چه هر شب روز را آبستن ست
باز چشم پنجره در اضطراب
باز می جوید خیال روشنش
باز دیشب گریه کرده بی حساب
کاش از شب های دنیای خودم
پاک می کردم دو چشمان تو را
یا فقط خورشید می تابید و ماه
سرد می کرد راز عصیان تو را
شب پر از عطر تو و آغوش تو
بس که در باغ دلم محبوبه ای
بی سبب در روز می گیرم پناه
باز در شب پیش او مغلوبه ای
باید از آغوش تن آسای شب
خفتگان شهر را بیدار کرد
عشق آمد بر بلندای زمین
کی چراغ روشنی انکار کرد
فروردین 95
مریم حشمت پور
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (8):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (10):