🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
قاصدک نالید و گفت:
زندگی این روزها مشکل شده.
آرزو در گوشه ای
عزلت نشینِ دل شده.
خوب میدانم چرا
چون به هنگام عبور از “مرزِ” ظلمت
شحنه ای
دست در جیبِ لباسِ اعتقادش میبَرَد.
سازِ ناکوکی بیابد
بی امان
قلبِ پاکش میدَرَد.
طفلکِ بیچاره حق دارد بماند در نهان…
کوله بارِ حسرتش را زد به دوش
با نگاهی خسته پرسیدم
کجا؟
گفت:
آنجایی که هیچ ” مرزی ” نباشد در میان…
دست در دست نسیم
رفت سویِ آسمان…
حمید گیوه چیان
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
بهمن 3, 1402
سلامودرود
عالی ست
در پناه خدا 🌱🌹👏👏👏👏👏👏🌹🌱
پاسخ
بهمن 3, 1402
درودها جناب خراسانی بزرگوار
سپاس از حضور پرمهرتان
مهرتان ماندگار🙏🙏🙏❤️❤️❤️
پاسخ
بستن فرم