🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
افسوس که این قافله، سالار ندارد
مانند ابوالفضل، علمدار ندارد
جان سوزد و آتش به نیستان فتاده
دردی است نهانی که تیمار ندارد
در دشت بلا سید احرار شهید شد
زینب … دگر محرم اسرار ندارد
با صد مِحَن و غصه ازین دشت روان است
آن سوی نگاهش خریدار ندارد
دل می بَرَد اما همه ی آه و فغانش
از بهر یتیمی است که غمخوار ندارد
همراه اسیران دل خونین ولیکن
ویرانه ی شام را دگر اخبار ندارد
مبهوت، نگاهش به سر نی فتاده
جز این سرِ خونین دگر یار ندارد
او می رود اما که دلش نزد حسین است
در قتلگه افتاده پرستار ندارد
هرچند بسی ظلم بدید از طرف خصم
هیچ شکوه ای با حضرت دادار ندارد
یک زن که این گونه کشد رنج زمانه
فریاد اگر برکشد این عار ندارد
مظلومه ی عالم ولی از نسل رسالت
ترسی دگر از ظلم ستمکار ندارد
با خطبه ای آتش زده او کاخ ستم را
همتا به جز حیدر کرار ندارد
گویی که علی آن شه والاست به منبر
یا فاطمه هیچ واهمه از نار ندارد
حیران شده اند شامی و هم کوفی از این زن
سرسلسه ی ظلم جز اقرار ندارد
زن ها همه گریان و مردان خموشند
بنگر که یزید رنگ به رخسار ندارد
در معرکه کشتند شهنشاه جهان را
غافل که علی یک تن و سردار ندارد
زینب…دلش خون، زبانش شده شمشیر
این شیر به جز حق که گفتار ندارد
غم رفته ز سیمای اسیران همه پیروز
این قافله گر ، قافله سالار ندارد
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
شهریور 30, 1399
با سلام و دروود خدمت شما
اجرکم عندا…
🌹🌹🌹🌹
پاسخ
شهریور 30, 1399
درود بر شما جناب مزینانی عزیز
مأجور باشید
🙏💐
پاسخ
شهریور 30, 1399
درود بر شما
اجرتان با حضرت دوست🌷
پاسخ
شهریور 30, 1399
سلام و درود
بسیار زیبا
گمانم در مصراع سوم از آخر، سهوی در تایپ اتفاق افتاده باشد.
پاسخ
مهر 24, 1399
جناب مزینانی بزرگوار
با سلام و احترام؛
اجرتان با صاحب اثر ان شای الله.
سروده ی بسیار زیبا و ارزشمندی است.
در پناه حق
🌹🌹🌹🌹🌹
🙏🙏🙏🙏🙏
پاسخ
بستن فرم