🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 شوق زیارت

(ثبت: 251575) مهر 7, 1401 

 

آخ که دلم پر می کشه بازم بیام تو حرمت
گریه کنان اشک بریزم زار بزنم تو حرمت

بهت بگم آقا سلام ، درد منو دوا بکن
یه نگاهی به این گدا گره ز کارم وا بکن

دلم شکسته است آقا دوا و درمون ندارم
جون به لبم رسیده و یک سروسامون ندارم

به کی بگم که چی می خوام اونم توی این زمونه
رفیقی پیدا نمی شه مَحرم آدم بمونه

غریبم و تنها آقا… اینجا امید من تویی
تویی معین الضعفا تنها رفیق من تویی

هر کی اومد تو خونه ات بهشت و اینجا می دونه
می ره یه گوشه می شینه آیه ی قرآن می خونه

چیز زیادی نمی خوام زین همه لطف و کرمت
یک نظری اندازه ی کفترای تو حرمت

بیام بگم چند نفری وقتی که من راهی شدم
گفتن به مولامون بگو ما هم داریم شوق قدم

گفتن آقا چه می شه که طلب کنی تو از کرم
با بچه ها راهی بشیم دسته جمعی بیایم حرم

راستی بابای پیر من با مادرم تو گفتگو
گفتن برو سلام بده به ضریح امام بگو

دلامون آقا جون برات خیلی خیلی تنگه ولی
نا نداریم و پیر شدیم راه برامون سخته بلی

یه تیکه پارچه ای داده به دست من این ننه جون
گفته گره کن به همون پنجره فولاد آقا جون

تو رو آقا قسم می دم به التماس خواهرم
به بغض های پدرم به اشک های مادرم

نذار که نومید بمونم راهم بده بیام حرم
یه گوشه تنها بشینم از غم و غصه هام بگم

شاه خراسانی و هم رهبر این راه تویی
گدا منم آی آقا جون رضای الله تویی

می خوام قسم بدم تو رو چاره ای جز این ندارم
به جان مادرت آقا راهی به جز این ندارم

چون می دونم برا شما قسم چه عزتی داره
اونم به نام مادری که اسمش هیبتی داره

آبرومو بخر آقا نومید از این در نروم
منم گدای فاطمه نذار که گریان بروم

جان منو بگیر ولی یه بار دیگه راهم بده
منم غریب درگهت حشمت و هم جاهم بده

 

🌹تقدیمی؛ علی مزینانی عسکری

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا