🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
قدر استاد ندانستم من
وای گر این گنهم سوزد تن
گر بپرسند ز نیکی با وی
چه توانگفت ندارم گفتن
پیش لطفش به عدد نیکی من
چو جُوی دان برِ صدها خرمن
تا مرا مطلبی آموخته او
متحمل شده بس درد و محن
مادرم زاد و پدر رشدم داد
رنجشان کرد مرا شیر فکن
لیک استاد بیاموخت مرا
دین و علم و هنر و حرفه و فن
آن دو کردند قوی کالبدم
و این مرا ساخته مردی روشن
هرچه دارم بود از استادم
علم و آزادگی و نیک بُدن
خواهم امروز دهم پاداشش
لیکن او رفته از این دار کهن
بار الها تو ببخشا او را
تربتش ساز ز گل چون گلشن
قدر استاد جوانان دانید
چون مهاجر به نکو دانستن
شاعر: ابوالقاسم حشمت مهاجر
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
فروردین 20, 1401
🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺
پاسخ
فروردین 20, 1401
🌿🌺👏👏👏👏
پاسخ
بستن فرم