🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 قصه دیار سبزم در شمال …

(ثبت: 270213) خرداد 18, 1403 
قصه دیار سبزم در شمال …

قصه دیار سبزم در شمال …
(باعشق تقدیم به اهالی روستای هریکنده بابل)

قصه ای می گویم
از درون ، پراشتها
می کند همراهی ام
شعر من ، تا انتها

می نویسم ، روستا
مردمانش سخت کوش
از کشاورزش تا …
کودکی پرجنب و جوش

پیر مرد روستا
زخم دست و پر چروک
سینه سرشار از تلاش
هر بیانش راس و رک

کوشش جمعیتی
فصل شالیزاری اش
رتبه دارد در زمین
یکدل و همکاری اش

گرچه دورم از شمال
غربتم من در جنون
ذهن بیمارم ، گاه
می شمارد در درون

مهر و قلب مادرم
فکر فردای من است
در فضای خاطرش
دائم حرفای من است

پیر شده این مادرم
موهایش شد سپید
بر من دور از دیار
چشم به راه و پر امید

خم شده پشت پدر
خسته از درد تلاش
می رسد بر گوش من
ذکر قرآن و دعاش

طاهری را قصه ای است
از دیارش در شمال
در پی نامش ، کنند
از هریکنده سئوال

شاعر: میر حمزه طاهری هریکنده ای نوپا

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا