🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
هی ابر می شدم من و باران نمی گرفت
باید شروع می شد و پایان نمی گرفت
تا سر به کوه و دشت و دمن می گذاشتم
شوریده می شد این سر و سامان نمی گرفت
دلدار را اگر چه، خرد بر گزیده بود؛!
هرگز به سینه مسند جانان نمی گرفت
وین درد جانگداز که در سینه ی من است
تا روز حشر فرصت درمان نمی گرفت
#رضـــــازمانیـــــاݩقوژدی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (6):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (10):
مرداد 30, 1397
درود برشما جناب زمانیان والامهر
مثل همیشه زیبا و عالی
دستمریزاد
در پناه حق
پاسخ
مرداد 30, 1397
سلام و درود بیکران بر شما یانوی مهربان.
لطف شما نسبت به من قابل تقدیره
سرکار خانم زهرا میرزایی از شما بی نهایت سپاسگزارم.
پاسخ
مرداد 31, 1397
سلام و درودهااستادزمانیاندوست گرامیم
بسیار زیباست
عیدسعید قربان مبارک
در پناه خدا موفق و پیروز باشید
پاسخ
مرداد 31, 1397
بیکران درودتان باد سرور ارجمندم استاد رفیعی نازنین.
عید بندگی خالصانه بر شما که بنده ای مخلص هستید مبارک باشد.
سپاس از محبتتان
پاسخ
بستن فرم