🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 مرگ ناجی

(ثبت: 3882) فروردین 29, 1396 
مرگ ناجی

باران را دعوت میکنیم
اماباچتر
 به استقبالش میرویم
 اززمستان متمنی گرما
ازتابستان مستدعی سرما
خواستارپرنده درقفس 
وبی قیدی قالب خودهستیم
عاشق میشویم
تامرزتیغ عشق
پیش میرویم
برای وصال 
عقل راگم میکنیم
بعداز وصال
پی پای فرار میگردیم
آینه روح را شکسته ایم
یادمان رفت 
از خدا بپرسیم
چشم را برای چه
 به ما داده است
برای تفتیش دیگران؟ 
خودرا
 معیار قضاوت دیگران قرارداده ایم
مابا عشق به خود
به جستجوی خودمان
درخارج از خود هستیم
سرگردانیم
ومرگ…
تنها ناجی این سرگردانیست
واین خواب شیرین است
 که بیدارمان میکند

زهرانادری  
 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):