🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
گفته بودی که اگر در بزنم
خود به در آیی
در به در سوخته ام ،
مثل خاکستر و باد
اندکی باخته از زندگی،
صبر تو
شومینه ی راهی است که فهم من از آن عادت دارد،
دریاب مرا اکنون
رانده شدم از خود
گمگشته ام شاید
جانا که غمی دارم،
چاره ی من را تو
آبستن لطفت کن
ترسم که نباشی دیگر
زین ترس کمی عادت دارم،
دانی که به پیمانم
هربار مرا مست تر
جرم می و مستی را تنها تو می بخشایی،
پنهانی رازم را
نقش دوجهانم کن!
گر در آتش قهرت باشم
شیرین تر است من را
چون در عشق تو می سوزم،
آنقدر که تو رحمانی
شیطان را شده از امید،
هر کس به سهم خود
یاد تو کند هر دم
طماع تر از هرکس
کُلِ تو را می خواهم،
قولی که به من دادی
عهدی که با تو بستم
از تو وفای عهد
از من شکستن ها،
همسایه بیکارم
بر سر در خانه
فضل تو را دزدید،
محتاج تر از فضلت
راه شب خود خواهم.
مسعود آزادبخت ،،،،مناجات کتاب سلام صبح صفحه ۷۳
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
اردیبهشت 4, 1401
درود بر شما بزرگوار
مناجات نامه زیبایست
مانا باشید
🌹🌹🌹
پاسخ
اردیبهشت 8, 1401
سلام و احترام مهربانو سارا
سپاسگزارم از حضور و نظرمهرتان
🌹🌹🌹
پاسخ
اردیبهشت 8, 1401
درودها بر شما شاعر گرامی
ادیب فرزانه و فرهیخته
بسیار زیبا، دلنشین و سرشار از احساسات لطیف سروده اید
قلمتان نویسا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
اردیبهشت 11, 1401
سلام و احترام جناب دهنوی گرانقدر
سپاسگزار از لطف و حضورمهرتان
روح استاد شاد
🌹🌹🌹
پاسخ
اردیبهشت 8, 1401
مناجات زیبا بود
جناب آزادبخت عزیز درودها برشما 🌺🌺❤❤
پاسخ
اردیبهشت 11, 1401
سلام و احترام مهربانو حسینی
سپاسگزارم از حضور و نظرمهرتان
مانا باشید
🌹🌹🌹
پاسخ
بستن فرم