🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 همسفر عقل

(ثبت: 219728) دی 13, 1398 

 

یک روز میبینی که من دیگر پریشان نیستم
بسیار دلتنگم ولی از غصه ویران نیستم

یک روز میبینی که من با عقل گشتم همسفر
آن شاعر دیوانه دل ، مجنون دوران نیستم

یک روز میبینی که من در زیر بارانم ولی
با خاطرات با تو بودن اشک باران نیستم

هنگام دلتنگئ من عقل ام طبابت می کند
دیگر ز عشقت دلربا محتاج درمان نیستم

یک روز می آید که می آیی و میگویم برو
من عاشق دیروز و چون فرهاد نادان نیستم

یک روز میبینی که من در اوج غمگینئ خود
بسیار دلتنگم ولی از غصه ویران نیستم

صابر ستوده

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (2):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا