🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
ای پدر ای مظهر لطف و کرم
یاد تو نقش نگین خاطرم
در شبانگاهان تار زندگی
دست تو همچون مسیحا بر سرم
همچو شمعی روشنی بخشی به من
من چو گردی بر سر خاکسترم
چون سلیمانی به ملک زندگی
در مقابل من ز موری کمترم
جز تو و آن مهربانیهای تو
کس نگنجد در خیال و باورم
ای پدر ای مظهر رنج و تلاش
ای در این دنیا بهشت دیگرم
چون ببینم پینه های دست تو
رنجهایت را بخاطر آورم
گر به خوابم یادت افتد در شبی
عطر مهرت سرکشد از بسترم
روز و شب پیوسته گویم هر نفس
شکر ایزد چون تو باشی در برم
در ادای جرعه ای از لطف تو
هیچ نتوانم و دانم قاصرم
این تو بودی روی گرداب بلا
تکیه گاه و جانپناه و یاورم
تا تو را دارم همیشه دلخوشم
سایه ات چون تاج شاهی بر سرم
آرزو دارم که از لطف خدا
زنده باشی شادمان ای سرورم
زیر ایوان محبت سالها
بگذرانی عمر را با مادرم
مینویسم شعر با یادت پدر
نام زیبای تو را در دفترم
کی توانم وصف خوبی های تو
در توانم نیست تنها شاعرم
31فروردین78
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
تیر 1, 1399
❤️❤️❤️❤️🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
تیر 6, 1399
باسلام و عرض ارادت.سپاسگزارم
پاسخ
تیر 1, 1399
سایه شان بر سرتان مستدام
پاسخ
تیر 6, 1399
باسلام و سپاس
پاسخ
بستن فرم