🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
پس فرستادی
پس فرستادی گلم را دل پریشانم کنی
کوچه ها تاریک شبها سرد وظلمانی شوند
فاعلاتن های احساسم رسند از راه آه
تاغزلهای من امشب جمله بارانی شوند
کاش می شد باخبر باشم که برگشتی عزیز
غصه های قاتلم در لحظه قربانی شوند
نارفیقانی که مشتاقند درخود بشکنم
با پیام شادی ام درخویش زندانی شوند
ابروانت با مفاعیلن غزل آموختند
شاعرم کردند اگر، دمساز پنهانی شوند
ماهی ام در تنگ کوچک هی نگاهت میکنم
چشمهای آبی ات دریای مرجانی شوند
روزها را می نوشتم روی بغض دفترم
تا بیایی لحظه ها شیرین و روحانی شوند
ترسم این بود از ازل دروقت دیدارم رسد
لحظه ای که بحر دهر از بخل طوفانی شوند
قاسم پیرنظر – سلیم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):