🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
نشسته بر فرازِ بامِ تنهایی
زنی
پوقانههای مست و رنگارنگ
-یکی امید و دیگر عشق و خوشحالی و خوشبختی و آن دیگر دلِ بیدرد-
گرفته تنگ با لبهای خوشرنگ خیالاتش
یکایک را و پُر میکرد
یکی
-شاید دل بیدرد یا امید-
را چون دزدها بر داشت با خود باد
و میشد دور
وَ پشتِ باد، بادِ تُند راه افتاد آن زن آن، زنِ رنجور
پس از پیمودن یکچند منزل لاجرم افتاد آخر پای باد از کار
زن آن پوقانه را تا خواست بردارد
فرو شد خار!
دلبیدردترکیده
و نومیدانه برگشت آن زنِ مغموم پشتِ بامِ تنهایی
نه یاری نه تسلایی
از آن بدتر
که از پوقانههای دیگرش هم نه ردِ پایی
-اگر چه در خیالش بود- شد دلسرد از آن خانه
و زنْ خود گشت پوقانه
«اکرام بسیم»
*پوقانه در گویش افغانستان بادکنک را میگویند.
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
تیر 26, 1401
درود بر شما
درود بر شما امان از این بام تنهایی این روزها انسانها همه به نوعی اسیر آن شده اند .
به امید آینده ای روشن .
قلمتان سرسبز
و دلتان بهاری باد
🌺🌺🌺🌿
پاسخ
مرداد 6, 1401
ممنونم از حضورتان دوست گرامی
پاسخ
بستن فرم