🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 چراغ وهم

(ثبت: 208198) اسفند 15, 1397 

 

مِنار وهم روشن بود دیری
و من سرمست،
به نماز ایستاده بودمش.

ناگاه تمنای سرکش،
پرده ی پندارم را درید
و وَهمِ عریان
به نیازی بلند
مُهر سجود دیرین از پیشانی ام برداشت
و گناه آلوده
نمازم شکسته شد
تا فار ِفهم فرو ریزد
که در ابدیتِ سکون و تاریکی،
چراغ من
به کدام کار می آید؟!

 

خون، راه، عشق ( فریبا نوری، 1393).

 

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):

نظرها
  1. طارق خراسانی

    اسفند 15, 1397

    سلام و درود
    باید روی این شعر بیشتر کار کرد
    راحت نباید رهایش کرد
    زیرا با تمام کوتاهی اش خیلی حرف برای گفتن دارد

    در پناه خدا

    🌿👏🌿

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا