![محمود گندم کار وحید](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2021/03/IMG-20210321-WA0048-e1616416428378.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
در این دنیای طوفانی
براین دریای شیطانی
مرا فکریست طولانی
مرا دردیست پنهانی
مدام از خویش میپرسم
چه اندوهیست بر جان و تنم جاریست؟!
که هر دم همچو زخمی بر دل و بر استخوان کاریست
شبی تاریک و قیر اندود
زمین چون لوح قلبی سخت و عصیانگر غبار آلود
افق لبریز خاکستر زمین آغشته اندر دود
کنارم گورهایی بی نشان و ساکت و مطرود
دمی در خود فرو رفتم
چنین با خویش میگفتم:
هلا ارواح جاویدان
هلا اشباح سرگردان
مرا دردیست بی پایان
سحرگاهان مرا کابوس می آمد
به گوشم زنگ یک ناقوس می امد
در آن شب ناله از ققنوس می امد
دمادم در خیالم واژه ی افسوس می آمد
به پیشم جنگلی انبوه و
در چشمم خیال انگیز
و جانم چون شبح بر دار جسم آویز
و جامم از خدا لبریز
ندا آمد: در این دریای طوفانی
بر این دنیای شیطانی
تو ای انسان سرگردان چرا سر در گریبانی
دمی از خویش بیرون آی و از بن بست نادانی
و بنگر سرنوشتت را کز آن چیزی نمی دانی
زمان هر لحظه گامی پیش می راند
بسوی شهر ویرانی
اجل هر لحظه نامی بیش می خواند
به قربانگاه پنهانی
تو ای انسان بدان اینک
چوجسمی در لحد آسود
چنان خواهد شدن فرسود
که جایش استخوانی سست میماند غبارآلود
و بنگر روح را آن آشیان بر دود
که چندین قصه را پیمود
در آنجا نزد یزدان بود
جایش اوج کیهان بود
و چندی جسم را جان بود
تو ای انسان سرگردان
چو اینک تا زمان باقیست
دریاب این دو روز زندگانی را
کنون بشکن غرور و خشم و شهوت در جوانی را
بجوی آن رازهای زندگانی را
ولی افسوس دانستم
که این انسان چه مغرور است
دائم صحنه ای تکرار در تکرار می بیند
ز آن عبرت نمی گیرد
و حسرت بار می میرد
سروده شده در
20تیر1378
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
خرداد 27, 1399
درودها بزرگوار
نیمایی جاندار ، تامل برانگیز و زیبایی خواندم
دستمریزاد و پاینده باشید🌺
پاسخ
خرداد 31, 1399
سلام و درود فراوان خدمت شاعر گرامی سرکار خانم طالبی..سپاسگزارم بخاطر عنایت و محبت جنابعالی
پاسخ
خرداد 28, 1399
👏👏👏👏🌿
پاسخ
خرداد 31, 1399
سلام و سپاس جناب معصومی عزیز
پاسخ
بستن فرم