🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
گل نیلوفر آبی
بر بلندای یک بنای باستانی
آفتاب صبح او را می بوسد و
کبوتر صلح
بر بازویش می نشاند
آه
ای نیلوفر آمیخته به تاریخ
تو به فرا واقعیت
پرواز کرده ای !
مگر که آفتاب
دلی از رایحه نور
داشته باشد
اگر انسان نیز داشت
زمین
دریای گلزار ها بود
دشت هایی سبز
خانه هایی به رنگ مهربانی
با پرچمی
به سان موی سپید خرس ها
و جنگ
تنها موجود زشتی بود
که با عزرائیل
ازدواج می کرد
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
شهریور 10, 1398
درود
مانا باشید به مهر
😊💐
پاسخ
شهریور 10, 1398
… و جنگ
تنها
موجود زشتی بود
که با عزرائیل
ازدواج می کرد
… سلام . آفرین!
شعری آرمانی و مطلوب…
… می ترسم در یک شفق دق کنم و
آرزوی دیدار لباس آدمی
بر تن گرگ و میش، بر دلم باماند!
پژواره
پاسخ
شهریور 11, 1398
سلام آقای میران.
شعر خوبی بود در ستایش صلح و آرامش. فضا و لحن کار را دوست داشتم.
سپاس
پاسخ
بستن فرم