🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 گل های کاملیا

(ثبت: 13366) بهمن 5, 1397 

 

برگ های صنوبر
رَفِ پنجره ی اتاقم را
پُر کرده اند
شاید در مَرغزار
بادِ تندی می وَزَد
اما خانه ی قدیمی من،
همیشه سرشار از سکوت جنگل هاست.

هفت رنگِ رنگین کمان
در شیشه های موج دارِ پنجره،
به بازی در می آید
و شمع ها را که روشن کنی،
شعله ها به طور مضاعف
منعکس می شوند.

تعجب کرده ای؟

گراوُر ها
عکس ها
و شمایلِ مقدس ِ روی دیوار
حتی صندلی ها
هنوز بوی چوب و فلز می دهند
بوی برگ و الکل.

بیا!
بیا چند شیء مضحک نشانت دهم:
قفل های رمزدار،
کِرِم های خشک شده،
ادکلن های پاریسی
و دسته گل های گَرد گرفته ی کاملیا

فکر می کنی عاشق بودم؟
.
.
من اهل ِ گردشم
بخصوص وقتی که …
وقتی که …
پاییز می رسد
و ابرها عبوس ترند
برودت قطره های باران
آرامش درونی ام را بیشتر می کند
شاید هم
دلتنگی ام را.

تو روزنامه می خوانی؟

اخبار ِ تکان دهنده
مثل همین گراوُرها
از در و دیوارِ همه ی صفحه ها
آویزانند

صدای تیک تاکِ ساعت نمی آید؟

بعد از این همه مرگ،
انعکاسِ گُنگی از زندگی
خنده دار است…
اما خب
نسوجِ نثرِ زنده
از شعر های مُرده، زاده نمی شوند:

بوته ی کاسنی می خواهد
وَ نوازنده ی مو سفید
وَ شب- چراغِ مسی…
.
.
برایم می آوری؟

 

#فریبا_نوری
پنجم دی ماه 97

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

نقدها
  1. اکبر رشنو

    بهمن 7, 1397

    سلام

    پبچششی در زلف سخن
    با مضامین بلند

    دستتون درد نکند
    همیشه عالی و ارزنده
    اینکه مخاطب هی کنجکاوتر میشه
    که این ترسیم صحنه ها برای کدام
    سخن مهمی ست که نگفته می ماند
    بنا به فهم ما
    خود سووالی بزرگست و ارزشمند
    دنبال حرفی هستیم که به کنکاشس در شعر می ارزد از ارزشهای شعرست که
    مهارت ودرایت را در خود جمع کرده
    ودر سهل و ممتنع بنگریم به آنچه به سادگی بیان می شود
    با ارادت
    همیشه باشید به شایستگی
    @};-@};-@};-

نظرها
  1. مازیار نژادیان

    بهمن 7, 1397

    در ابتدای شعر آنچه به بزرگی دیده خواهد شد ، سکوت عمیقی است که در خانه قدیمی جا خوش کرده ،نه باک برگ صنوبرش هست و نه درگیر باد تند و وزنده است.
    خانه قدمی است و پنجره های ارسی با شیشه های رنگی که این شیشه های رنگی هم موجب راندن حشرات موذی است و هم نور را به زیبائی منعکس می کند و هنگاهی روشن کردن شمع در این مدخل رنگین کمانی از نور های گرم و سرد . . .
    و در بند بعدی تعجب را به چالش میکشاند از جانب کسی که در باور ندارد که خانه قدیمی همان خانه و شمایل و حتی صندلی ها همان باشد . انگار این منظره آخرین وقتی است که با هم این خانه را ترک کرده اند.
    و نشان دادن شئی های که به زبان شعر مضحک است حتی گلهای خشک شده کاملیا.
    واما من اهل گردشم می تواند در دو دیدگاه مورد بررسی قرار گیرد یکی گردش در درون خویش و با هر آنچه در درون داری به سخن در آمدن و یکی گردش واقعی و دور شدن از فضائی که در حال حاضر هستی در هر دو حالت باید گفت انسان ثابت در زمان و مکان یکسان نایستاده و این خود آغاز انقلابی می تواند باشد . و این خود انقلابی است که در ادامه شعر شاهد آن هستیم از پرسیدن اینکه او روزنامه می خواند؟؟!!
    یا اینکه صدای تیک ، تاک نمی آید؟؟
    و بند پایانی هم که گفته بسیار دارد
    از اینکه نسوج زنده از چه زاده می شود، تا نوازنده موسفید و چراع مسی

    نویسان و تندرست باشید گران ارج بانوی فهمو
    @};-@};-@};-@};-@};-@};-

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا