🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 مرد خارکن

(ثبت: 228606) تیر 7, 1399 
مرد خارکن

 

مرد خار کن خسته و کوفته از صحرا وارد خانه شد بار خود را کنج حیاط خانه بر زمین گذاشت و به همسرش گفت بقچه ی حمام من را بیاور تا به حمام بروم
همسرش پرسید الان که اول هفته است شما این موقع از هفته عادت به حمام رفتن نداشتی
مرد پاسخ داد شنیده ام عزیز بزرگواری به شهرمان آمده است میخواهم به دیدارش بروم، دور از ادب است با لباس کهنه و سر و روی خاکی به حضورشان برسم
اندکی بعد مرد خار کن وارد حمام شد دید آقای خوش چهره و گشاده رویی تنها در حمام نشسته که به محض دیدن او با تبسم و گرمی خاصی با او سلام و احوال پرسی کرد
مرد خار کن به نزد آقای غریبه رفت و ضمن شستن خود با او گرم صحبت شد
و از دیدار شخص عزیزی می گفت که به شهرشان آمده و می خواهد به دیدارش برود
مرد خار کن که حالا با آن شخص گرم گرفته بود به او گفت که من از صحرا آمده ام و بسیار خسته ام آن آقا هم با کمال میل گفت حالا که خسته ای اگر اجازه بدهید من بدنتان را کیسه بکشم و مشغول کیسه کشی بدن مرد خار کن شد
مرد خار کن در حال و هوای خود بود که دید هرکسی وارد حمام می شود دست روی سینه می گذارد و به آقایی که بدن او را کیسه می کشد سلامی از روی احترام و ارادت می دهد و چشم غره ای هم به او می رود
که بالاخره یکی از دوستان مرد خار کن که اتفاقا او هم رفتار مشابه دیگران با مرد خارکن داشت او را با اشاره به نزد خود خواست و به کناری کشید تا نکته ای را به او یادآوری کند
مرد خارکن با ناراحتی نزد دوستش رفت و قبل از اینکه دوستش چیزی بگوید با گله مندی به او گفت مگر من چه خبط و خطایی کرده ام که هر که از راه می رسد به من اخم میکند و چشم غره می رود
دوستش جواب داد مرد حسابی خجالت نمی کشی نشسته ای امام رضا(ع) بدنت را کیسه می کشد
مرد خارکن که تا آن لحظه آقای مهربان را نشناخته بود سراسیمه نزد امام(ع) رفت برای عذر خواهی که…..
امام رضا(ع) با تبسم فرمود آرام باش من خودم خواستم این کار را
برایت انجام بدهم حالا برگرد تا پشتت را هم کیسه بکشم

نظر بنده نواز تو به گرمابه ی لطف.
چرک یک عمر گناه از بدنم می شوید.

بر گرفته از روایت دلاکی امام رضا(ع) در شهر نیشابور، مناقب ابن شهرآشوب

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (1):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا