🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 تعریف شعر (دیدگاه این جانب)

(ثبت: 254569) دی 15, 1401 
تعریف شعر (دیدگاه این جانب)

 

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و درود

بی مقدمه، با اجازه ی شما خوبان، برویم به سراغ اصل مطلب:

تعریفی درباره ی شعر از این جانب:

سخنی فراعادی(در طیفی از مجموعه ی ساختار زبانی، آهنگ و احساس)، (اصالتا) برای بیان فراواقعیت

 

محمدعلی رضاپور (مهدی)
14 دی 1401 کوچنمای خورشیدی
ایران، تهران، شهریار(اندیشه)

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (4):

نظرها 43 
  1. سیاوش آزاد

    دی 15, 1401

    سلام
    شعر شاید گاه عادی باشد و از واقعیت ها سخن بگوید جناب بینه تعریفی گویا داشتند در مورد هوش که هوش آن چیزی است که آزمونهای هوش می سنجد
    و استاد ما فکر کنم این تعریف را بهترین تعریف دانستند
    با اینکه این تعریف دچار دور است
    بنابراین بهتر است بگوییم شعر آنست که شاعر گوید
    و اگر پرسند شاعر کیست بگوییم آنکه شعر می گوید

    • سلام و درود و سپاس،

      1.
      این که شعر ممکن است واقعی باشد. بله، گاهی ممکن است اما در اصل، شعر، سخنی فراواقعی است و ترفندهایی مانند تشبیه و استعاره و و و تائیدکننده ی این نظرند‌؛ اما به هرحال، ممکن است برخی شعرها بدون تشبیه و… درباره ی امری واقعی و در سطحی واقعی در توصیف آن باشند و بدون مبالغه و تشبیه و…
      و دقیقا به همین دلیل،
      “اصالتا” را داخل پرانتز قبلش آوردیم؛
      پس امکان واقعی بودنِ برخی شعرها را در تعریف مان درنظر گرفتیم بلکه حتی به آن تاکید کردیم (با استفاده از قیدِ اصالتا)

      • 2. با این حال، این را که شعر ممکن است گاهی عادی باشد، قبول نداریم؛
        چون سخن عادی، دیگر، شعر نیست بلکه باید خاصیتی فراعادی در سخن باشد که آن را به شعر تبدیل کند و این ویژگی فراعادی ممکن است برگردد به ساختارزبانی مثل چینش غیرعادی اجزای کلام یا برگردد به آهنگ (تعبیری فراتر از وزن که حتی در شعرهایی که ممکن است بطور خاص، موزون نامیده نشود هم وجود داشته باشد) و یا برگردد به وجود احساس و انتفال عاطفه ای که در آن سخن هست و یا به چند مورد از آنها با شدت و ضعف برگردد و به همین دلیل، از عبارت “در طیفی از مجموعه ی ساختار زبانی،آهنگ و احساس” استفاده کرده ایم.

        • سیاوش آزاد

          دی 15, 1401

          چرا فقط آهنگ خوب همان وزن را موجب غیر عادی شدن بدانید
          اصولا بنده با تعاریفی که مجبور شویم انبوهی از آثار قدما را از دایره شعر خارج کنیم مخالفم
          یکی از بهترین و شاید برترین اثر هنری شاهنامه استاد فردوسی قدوسی است بسیاری از ابیاتش نه فراواقعی است و نه غیر عادی
          یکی مرد بود اندر آن روزگار
          ز دشت سواران نیزه گذار

          گرانمایه هم شاه و هم نیک مرد
          ز ترس جهاندار با باد سرد

          که مرداس نام گرانمایه بود
          به داد و دهش برترین پایه بود

          مر او را ز دوشیدنی چارپای
          ز هر یک هزار آمدندی به جای

          همان گاو دوشابه فرمانبری
          همان تازی اسب گزیده مری

          بز و میش بد شیرور همچنین
          به دوشیزگان داده بد پاکدین

          به شیر آن کسی را که بودی نیاز
          بدان خواسته دست بردی فراز

          پسر بد مر این پاکدل را یکی
          کش از مهر بهره نبود اندکی

          جهانجوی را نام ضحّاک بود
          دلیر و سبکسار و ناپاک بود

          • صحبت از “فقط” نبود و نیست بلکه صحبت از “در طیفی از مجموعه…” بوده است.

      • پس شعر، همیشه فراعادی است و به هرحال، ویژگی و امتیازی دارد که از سخن عادی، متفاوتش کند هرچند ممکن است همیشه فراواقعی نباشد.

        • سیاوش آزاد

          دی 15, 1401

          نثر ادبی هم از کلام عادی امتیاز دارد و نیز ممکن است فراواقعی باشد

          • بله، و به همین دلیل، ما اصطلاحاتی داریم مانند نثر شعری و همچنین شعر منثور.
            به هرحال، اینها را که نثر نامیده اند، وجه مشترک با شعر دارند و از روح شعر، در آنها دمیده شده است.
            حال، این که مرز نثر و شعر، کجاست، هم مطلبی قابل تامل است.
            خلاصه: آنچه شما درباره ی نثر شاعرانه گفتید هم از امتیازات شعری، بهره مند هستند و شاید _ البته شاید _ مرز بین نثر و شعر، قراردادی باشد و در جوامع مختلف، تفاوت داشته باشد و در جامعه ی فارسی زبان هم دست کم از زمان شادروان شاملو، این مرز، دچار دگرگونی شده است.

      • سیاوش آزاد

        دی 15, 1401

        اصالتا گرهی از کار به نظر می رسد نمی گشاید اگر سخنی فراواقعی نباشد و شعر باشد پس فراواقعی بودن از مقومات تعریف شعر نیست

        • چطور؟!
          واقعی یا فراواقعی بودن، دست کم، در دو جنبه ی نوشته ها و شعرها، قابل بررسی است:

          1. در سطح موضوع یعنی خودِ موضوع، غیرواقعی باشد و تخیلی مانند سرودن درباره ی سیمرغ و….
          2. در سطح پردازش یعنی حتی موضوعی واقعی مانند توصیف اشخاص، مکان ها و زمان و… را بصورتی فراواقعی بیاوریم و برای این کار می توان از ترفندهایی مانند تشبیه و استعاره و مبالغه و… استفاده کرد.

          • حال، با توجه به این نکته، می دانیم که شعر، اصالتا فراواقعی است در یکی از دو سطح موضوع یا پردازش یا هر دوی آنها
            و کم اتفاق می افتد که واقعی باشد با این حال، ممکن است گاهی هم شعری واقعی باشد نه فراواقعی که در تعریف مان آن را لحاظ کرده ایم.

          • سیاوش آزاد

            دی 15, 1401

            یک مثال نقض نیز باعث می شود تعریف از کلیت خارج شود بنابرین فراواقعی شرط شعر نیست

          • شکی نیست که بیش تر شعرها فراواقعی اند و این فراواقعی بودن، یا در خود موضوع است یا در پردازش آن یا در هر دو.
            براین اساس شاید 99 درصد شعرها فراواقعی و تنها یک درصد، واقعی هستند.
            کاربرد قید “اصالتا” در این تعریف، دو فایده دارد:

            نخست، این که برای آن اکثریت 99 درصدی، جایگاهی بالاتر از اقلیت یک درصدی قائل است
            و دوم، این که از آن یک درصد هم در تعریف، غفلت نشده است.
            به نظر، فراواقعی بودن، ویژگی بسیار مهمی برای شعر است که نمی توان از کنار آن گذشت.

          • سیاوش آزاد

            دی 15, 1401

            بسیاری از ابیات استاد فردوسی نه در موضوع و نه در پردازش غیرواقعی نیست
            بز و میش بد شیرور همچنین
            به دوشیزگان داده بد پاکدین

          • اما سخنی فراعادی است
            که در طیفی از مجموعه ی ساختار زبانی، آهنگ و احساس
            به سمت شعر، تمایل می کند.

    • مهرداد مانا

      دی 21, 1401

      یاد گل آقا به خیر
      جایی در نشریه اش خواندم که گفته بودند به نظرت بن لادن کجاست ؟
      گفته بود : احتمالا پیش پدرزنش ملاعمر
      گفته بودند : ملاعمر کجاست ؟
      پاسخ داده بود : یحتمل پیش دامادش بن لادن

      • درودتان
        یعنی می خواهید بگویید که شعر، تعریف ناشدنی است و هرچه بگوییم، تعریف شعر نیست؟

        • مهرداد مانا

          دی 21, 1401

          البته در اینجا منظورم تعریف ناپذیری شعر نبود ، بیشتر خواستم مصداق و شبیهی بر حرف های سیاوش جان بیارم . ولی یادم نیست کدام فیلسوف بود که می گفت هیچ تعریفی در جهان کامل و جامع نیست ولی ما ناچاریم که موضوعات را تعریف کنیم .

  2. سیاوش آزاد

    دی 15, 1401

    شبی یاد دارم که یاری عزیز از در در آمد. چنان بیخود از جای بر جستم که چراغم به آستین کشته شد.

    سَریٰ طَیفُ مَن یَجلو بِطَلعَتِهِ الدُّجیٰ
    شگفت آمد از بختم که این دولت از کجا

    بنشست و عتاب آغاز کرد که: مرا در حال بدیدی چراغ بکشتی، به چه معنی؟
    گفتم: به دو معنی: یکی آن که گمان بردم که آفتاب برآمد و دیگر آنکه این بیتم به خاطر بود:

    چون گرانی به پیش شمع آید
    خیزش اندر میان جمع بکش

    ور شکر خنده‌ایست شیرین لب
    آستینش بگیر و شمع بکش

  3. سیاوش آزاد

    دی 15, 1401

    یاد دارم در ایام پیشین که من و دوستی چون دو بادام مغز در پوستی صحبت داشتیم. ناگاه اتفاق مغیب افتاد.

    پس از مدتی که باز آمد عتاب آغاز کرد که: در این مدت قاصدی نفرستادی.

    گفتم: دریغ آمدم که دیدهٔ قاصد به جمال تو روشن گردد و من محروم.

    یار دیرینه مرا گو به زبان توبه مده
    که مرا توبه به شمشیر نخواهد بودن

    رشکم آید که کسی سیر نگه در تو کند
    باز گویم نه که کس سیر نخواهد بودن

  4. سیاوش آزاد

    دی 15, 1401

    به نثر های استاد درین دو اثر و سایر آثار دقت شود آیا شعر است؟

    • دقت بفرمایید:
      عرض کردم: دو اصطلاح یا عنوان مربوط به بحث در ادبیات داریم:
      نثر شاعرانه و شعر منثور.

      در هر دوی اینها روح شعر، وارد شده است و اینها بیگانه با شعر نیستند اما این که مرز دقیق نثر و شعر، کجاست، عرض کردم که به نظر می رسد قدری قراردادی باشد و در شعر فارسی مثلا از زمان حضور یا تثبیت شعر سپید، این مرزها تغییر کرده باشد.

      • شاید هم بتوان از منظر فلسفی وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت جناب ملاصدرا، به این مقوله نگریست.

  5. درود

    شعر، رقصِ بی تار و تنبکِ وجدآمیز و وجدانگیزِ غیر تعلیمی و هنرمندانه‌ی عشق، احساس، عاطفه و حتّی منطق و اندیشه در ساحتِ سخنِ جِدّ و طنز است که منشأی جز عطش غیر قابل فروکشیِ طینتِ الهی آدمیان به جمال و کمال مطلوب 《زیباییِ مطلق و مطلق زیباییِ》 ندارد.

    • سلام و درود و ارادت

    • درود
      و جناب استاد!
      نظرتان در مقوله های میانه ی
      شعر منثور و نثر شاعرانه چیست؟
      آیا در این جا، صحبت از مرز قراردادی است یا وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت یا از منظری دیگر باید به این بحث نگریست؟

  6. سیاوش آزاد

    دی 16, 1401

    سلام بحث شیرینی درین صحفه داشتم البته سابق به بنده گویا می گفتند اگر بحث ها را زیاد ادامه بدهی ممکن است موجب رنجش خاطر گردد
    امید که ملالی رخ نداده باشد

    • سلام
      اتفاقأ بحث علمی ارزشمندی است.
      سپاس از حضور و دقت نظر ارجمندتان

    • مهرداد مانا

      دی 21, 1401

      والا هرکی به بگه کی تو رو کچل کرد
      میگم سیاوش 🙃🙃

      • 😂

        • سیاوش آزاد

          دی 21, 1401

          این سری که من می بینم جای کار برای موکنی بسیار دارد
          سروش موجب پرپشتی می شود

          • پس هنوز کاملا و آن طور که جناب سیاوش می پسندند، کچل نشده اید.

  7. سیاوش آزاد

    دی 16, 1401

    بقیه بزرگان نیز اگر تشریف بیاورند فکر کنم باب بحث بسیار مهمی را جناب رضا پور باز کرده اند
    چون واقعا آخرش هنوز نفهمیدم شعر چیست ؟
    همان موزون مخیل مقفی شاید دم دست تر باشد
    مخیلش قدری کیفی می شود ولی وزن و قافیه تقریبا کمی است ولی با اینکه کمی است گاه احساس می شود محسنات شعر است و رکن شعر نباشد خیال هم که به تنهایی بگیریم مرزبندی نثر و شعر را چه کنیم

  8. امید که از نظر اساتید هم بهره مند شویم!

  9. طارق خراسانی

    دی 21, 1401

    سلام فرزندم

    شعر باید خواننده را منقلب کند و ایجاد این انقلاب در درون، هنر و احساسی قوی می طلبد.
    شاعر باید شجاع باشد و مانند یک قاضی دانا و با ایمان به قضاوت برخیزد البته این امر شامل همه شاعران نمی شود و از همه چنین انتظاری نمی رود.
    شاعر باید به عمق درد اجتماع نفوذ کند و درد ها را استادانه بیان کند همین امروز شعری از استاد علی معصومی در سایت خواندم که از دیدگاه بنده شاهکار قرن است مرا بشدت منقلب کرد و تاثیر گذاری آن بر ذهن من غیر قابل توصیف است.
    شاعر باید یک کهکشان عشق باشد اگر این خمیر مایه معرفتی در شاعری وجود داشته باشد هر چه بسراید و بنویسد ارزشمند است.
    در پناه خدا 🌿❤️🌿

    • سلام و درود و ارادت
      بابا طارق عزیزم

      سپاس ویژه از مطالب ارزشمند شما بزرگوار 🙏🌿❤️🌿🙏

  10. مهرداد مانا

    دی 21, 1401

    سلام
    من فکر می کنم بسیاری از تعاریف فقط حدود را نشان می دهند و قطعیت کامل ندارند . در مورد شعر نیز همین است . یا عشق یا ایمان یا … همه ی آنها تعاریف کامل و جامعی ندارند .
    اما تعریف شعر از نظر بنده نیز مثل آقای رضاپور است . یعنی غیرعادی بودن کلام البته فراتر از عادی باشد نه فروتر
    همان شاهنامه و بوستان هم اگرچه ممکن است بسیاری از موضوعات عادی را پیش گرفته باشند اما بیان آنها معمولی نیست . ما در گفتار معمولی بحر متقارب را رعایت نمی کنیم .

    • سلام و درود و سپاس تان جناب مانای گرانقدر

    • سیاوش آزاد

      دی 21, 1401

      سلام درود بر بحر متقارب
      هیچ وقت این بحرها را یاد نگرفتم
      پس هر چه به بحر متقارب بگوییم شعر است این یک
      بحر متقارب مثال است این دو
      هیچ وقت سخن را در کلام عادی با وزن نمی گوییم این سه
      پس هر چه با وزن باشد شعر است این چهار
      حتی این اشعار
      اوستا چلو کبابی / ای آدم حسابی
      انجیر آبه / گل گلابه / مال سرابه
      آهای بلال شیره / بخور بچت نمیره
      این پنج

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا