🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 عشق واقعی

(ثبت: 8123) مهر 25, 1397 
عشق واقعی

دختره تو پارک روی صندلی نشسته  و سرش توی گوشی بود و به حال خودش اشک می ریخت خانمی مسنی که روبروش نشسته بود بلند شد و کنارش رفت  و با لبخندی مهربانانه که بر لب داشت دستمالی بهش  تعارف کرد، بفرمادخترم اشکاتو پاک کن ، حیفه صورته به این قشنگی نیست که اشکی بشه ، خب حالا اگه دوست داشتی، می تونم بپرسم علت گریه هات چیه …؟

– خانم بخاطر عشقی که چند سال دروغ بود و خودم خبر نداشتم

+ عشق…؟!

– بله عشق… تو دانشگاه یکی از همکلاسی ام عاشقم شد، بهم ابرازعشق و علاقه کرد خیلی رابطه مون خوب  و صمیمی بود و باهم قرار ازدواج گذاشتیم ، تا اینکه چند وقت پیش اونا همراه با یه خانم دیگه دیدم، بهش پیام دادم ، بهم گفت سهیلا نامزدمه خواهش می کنم دیگه باهام ارتباط نداشته باش، همه اون وعده و وعید هایی که بهم داد زیر پا گذاشت ، چقدر من عشقشو باور کردم ، چقدر صادقانه دوستش داشتم… اما اون  براحتی بهم نارو زد.

+ ای بابا متاسفم … ، دختر عزیزم عشقم عشق قدیم ، خدا بیامرزه حاجیمو نمی دونی بخاطر اینکه منو بدست بیاره چه مانع هایی رو پشت سر گذاشت تا بهم رسید ، دلت میخواد خلاصه عشق من و حاجیمو برات بگم

_ بله خانم ، مشتاقم بشنوم

+ خب دخترم برو یه آبی به دست و صورتت بزن بیا پیشم برات بگم

_ بفرما خانم  سرو پا گوشم

+ گفتی اسمت سهیلاه؟

_ بله

+ خب سهیلا جان ، اسم حاجیم آقا مرتضی بود ، خونمون تو یه کوچه بود از بچگی پسر خوب و دوست داشتنی بود، هر وقت بچه های بزرگتر اذیتم می کردن مرتضی میومد ازم حمایت می کرد، و با اونا دعوا می کرد یادمه یه بار داشتم از مدرسه میومدم خونه ، چند تا موتوری بهم متلک انداختند چشمت روز بد نبینه ، باهاشون حسابی درگیر شد ، بنده خدا دستش تو اون درگیری شکست تا چند ماه تو گچ بود وقتی رفت خونه به پدر و مادرش گفت با موتورش زمین خورد.

من اون شب نمی دونی چقدر براش اشک ریختم  وقتی فهمیدم بخاطر عشق و علاقه به من خودشو به این روز انداخت.

بماند مانع هایی که آقای خدا بیامرزم جلوش گذاشت ، اما مرتضی من همه اون موانع هارو پشت سر گذاشت تا بهم برسه، حالا هم چندتا پسر ازش دارم لنگه بابای خدابیامرزشونن ، یکی از یکی بهتر و با وقار تر .

دخترم کسی که با سختی بدست بیاره ارزش عشقتو میدونه و براش شیرینه و تا آخر بهت وفادارمیمونه ، عشق باید از دل باشه نه از زبون ، عشقی که ازدل باشه هر لحظه اوج دوست داشتن بیشترمیشه، عشق که از زبون باشه اگه به ازدواج هم  شکل بگیره فردا و پس فردا هزار منت میشه رو سرت ، و مشکلات یکی یکی شروع میشه، تازه دو طرف میفهمن بدرد هم نمی خوردن.

– حرفتون کاملا درسته

+ خب دخترم درست تموم شد؟

– بله

+ چی خوندی؟

– حسابداری تو یه شرکتی استخدام شدم

+  اینکه خیلی خوبه ،همه خاطره ها و چیزایی که با اون پسره داشتی فراموش کن ، تو می تونی دوباره عاشق بشی ولی این بار از روی عقل و منطق نه احساس… این اتفاق باید برات تجربه بشه  که  باگفتن چند کلمه دوست دارم  هر کس عاشق و دلبسته اش نشی  و عشقشو باور نکنی ، امتحانش کن  ، مانع جلوش بذار…

اگه اینارو بخوبی رد کرد مطمئن باش پای عشقت  می مونه.

-خانم حرفاتون خیلی قشنگ بود خیلی استفاده کردم ،ببخشید باید دیگه برم جایی کار دارم دیرم میشه

+  باشه دخترم برو  برات آرزوی خوشبختی می کنم.

– خداحافظ

پایان

نویسنده : زهرا میرزایی