🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
شعله ام، گرچه شدم محو میان دَم و دود
ترسم آخر شود این عاقبتم، قوم ثمود
گاه در میکده ام ، گاه به درگاه خدا
از خودم قصّه نوشتم که یکی بود و نبود
ضرب سیلی به خودم باعث سرخی نشود
از تظاهر به خوشی روح و رخم گشته کبود
عاشقم ، عاشق چشمان تو جادوگر دَهر
دور گردد زِ سرت مردمک چشم حسود
آنکه با قلبِ چو مایی نکند مهر و وفا
عاقبت بر سرِ خاکم غم و افسوس چه سود
حسن نبی جندقی (تنها)
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (7):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (10):
آذر 1, 1399
سلام جناب نبی همچون همیشه شعر زیبای دیگری از دوست خواندم .درودها
پاسخ
آذر 1, 1399
سلام و ارادت خدمت استاد عزیزم ممنونم سلامت باشید
🙏🏼💞🙏🏼💞
پاسخ
آذر 1, 1399
🌹🌹🌹💐💐💐💐
پاسخ
آذر 1, 1399
درودبزرگوار زیبا بود موفق باشی
شادکام باشیدلذت بردم🌿💐🍃🙏🌹🌈
پاسخ
آذر 1, 1399
درود و عرض ادب
زنده باشین ممنونم👋🙏🏼
پاسخ
آذر 1, 1399
درود بر شما و موفق باشید
💐💐💐💐💐
پاسخ
آذر 1, 1399
درود جناب نژادیان عزیز
پاینده باشید ممنون🙏🏼🙏🏼
پاسخ
بستن فرم