🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
بی لطف تو ای عشق آهی در بساطم نیست
مثل کویرم برگ کاهی در بساطم نیست
کشتی به کشتی غرق می گردد به امواجم
شام سیاهم هیچ ماهی در بساطم نیست
موی پریشانم به دست بادو طوفان است
پراهن وشال وکلاهی در بساطم نیست
ویلان وسیلانم میان سرزمین خویش
لب تشنه ای هستم که چاهی در بساطم نیست
پشت سرم لبریز از سگهای ولگرد است
یک قلوه سنگ وریگ راهی در بساطم نیست
بزغاله ی کوهی ویا آهوی در بندم
خوش می چرم اما گیاهی در بساطم نیست
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (7):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):