🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
ابری شدم تا شعری از باران بخوانم
دور از غرور گرم تابستان بخوانم
از حسرت یک عشق خاکی شعر گفتم
شاید جوابی درخور عرفان بخوانم
کلی به خود پیچیدم از این بی سوادی
تا آیه های سختی از قرآن بخوانم
من آمدم، اما تو رفتی بی بهانه
نگذاشتی من سوره انسان بخوانم
در پای احساس”تو”شاعر می شدم من
می خواستم یک شعر بی پایان بخوانم
حالا “ترنگ” قصه هایت رفته، برگرد
من رفته ام تا مرگ را از جان بخوانم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (8):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (11):