🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 برگرد

(ثبت: 930) اسفند 13, 1394 

ابری شدم تا شعری از باران بخوانم

دور از غرور گرم تابستان بخوانم

 

از حسرت یک عشق خاکی شعر گفتم

شاید جوابی درخور عرفان بخوانم

 

کلی به خود پیچیدم از این بی سوادی

تا آیه های سختی از قرآن بخوانم

 

من آمدم، اما تو رفتی بی بهانه

نگذاشتی من سوره انسان بخوانم

 

در پای احساس”تو”شاعر می شدم من

می خواستم یک شعر بی پایان بخوانم

 

حالا “ترنگ” قصه هایت رفته، برگرد

من رفته ام تا مرگ را از جان بخوانم