🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 نقد و نظری بر سروده ی خط…چینِ…زخم هایش…

(ثبت: 14079) بهمن 19, 1397 
نقد و نظری بر سروده ی خط…چینِ…زخم هایش…

نویسنده: اکبر رشنو

نقد و نظری بر سروده ی خط…چینِ…زخم هایش…

اثر فریبا نوری
و
اما شعر:

 

خط … چینِ … زخم هایَش …

ناگهان … گرفته و مسن تر شد
رنگ گلگونِ گونه اش را باخت
برقِ چشمان او فروکش کرد
عمق ِ چین های صورتش را ساخت

روی موهای تیره اش، برفی
از فصول نیامده بارید
هر شکن از کنار لب هایش
خط به روی – هر آن چه رفته کشید

[ این شکن ها چقدر معصومند
گرچه سرّی نهفته در آن ها
مثل ِ راز ِ نظامیِ چشم اش
مثل ِ رمز ِ خروش ِ طوفان ها ]

این چه رازی است ؟ حرف ِ بی ربطی
از دهانم پرید و … خاموشی …
مثل ِ خط … چین ِ گردنش، مثل ِ
خطِّ بین خود و فراموشی …

گرچه دنیا خراب … روی سرش
گرچه در سوگ ِ مرگِ آواز است
گرچه زخم است و خسته، بال و پرش
فکر ِ تطهیر ِ راه ِ پرواز است ؛

در نگاهش هنوز نوری هست
غرقِ موسیقیِ قدم های اش
پرده در پرده شور می خوانَد
مرغِ خوشخوان ِ بیش و کم های اش
.
.
.
استکان روی میز خالی شد
مخمل ِ سبز ِ صندلی ریش است
باز اما … هوای ما گرم است
مثل ِ آغوش ِ صبح ِ در پیش است

خواب رفته دوباره … پاهای ام
هیچ کس هم … در این حوالی نیست
عطرِ مطبوعِ چای پیچیده
چای دم کرده، گرم و عالی نیست ؟
.
.
.
ناگهان از خودش به خویش آمد
با تعجّب، غریبه ای را دید
مست بودم ؟ چه شد ؟ چه می بینم ؟
گیج و مبهوت … از خودم پرسید ….

سوم دی ماه نود و شش

 

این سرود بلند بالا
چه شروعی در خور داشت و چقدر
” ناگهان ” بار غافلگیری داشت و مرتبط باموضوع که هم شرو ع رادر غافلگیری می برد و هم بار معناییش به این بند اول و پیری بر می گشت و کهولت و سن و رنگ و رو رفتگی ،
و کم سویی چشمان و عمیق چین ها، صورت راشکل دیگر گون کرده از آفت پیری و افت ،
و روی موها برفی از فصلها نشسته
که جالبست که “فصلها “در مضمونی
جالب از گذشت زمان رفته ست و دیگر این برف
زاییده بهاران نیزهم هست و همه فصول بر من زمستان بود ست و درین ریزش برف بر سر، دیگر ِفصل نیز بر سرم می ریخت و دخیل بوده اند در ریزش برف،
واین برف استعاره ای از پیریست در متن این بند.
و شکن کنار لب خط کشیده بر روی آنچه بر وی رفته از زمان و سختیهای آن وکنایتی دو پهلو از معنی در بر دارد
که به معنی از یاد بردن و نسیان هم هست و جای پای زمان را نیز می رساند که چقدر از رویش عبور کرده
و دیگر خطوط هنگام خندیدن را نیز
متبادر می کند که اونهمه غم را از یادش می برند
وزمان رانشان می دهند این چوب خطِ خطوط و چین و چروک،
و “خط کشیدن” در معنی ایهامیست
بمعنی از بین بردن و دیگر فرامو شی خو اهد بود،
و این چین و چرو کها بی گناه هستندو در عین حال با بی گناهی این چنین رفته برو و به سرش آمده
که نسبت این معصوم بودن به چین و چروک آنرا استعاره کرده ودر تشخیص
برده،
و رازی در آنهاست مثل رازی که در چشمانش نهفته که چون دیده بانی نظامی در گود ی خود سر فرو برده
به نظاره و نگاه در برجک نگاهبانی را
به ذهن متبادر می کرد
و علاوه شکنهای خطر ناک طوفانزا،
وشکن و طوفان هم مراعات النظیرند
و نسبت دارند و کلماتی در خورند و بجا و تنگاتنگ همند و داد می زنند خطری را که در پشتشان رفته و در پی می آیند،
و این سووال را بیجا کردم که این چه رازیه ؟و این خطوط و شکن هم
مثل دیگر خطوط بریده و نقطه چینهایی که از گسست و مبهم دشواریهای زمان حکایت دارند گویا و گنگ، پارادکسی بر صورت نشسته
و یک نوع تلاش و فاصله رااز گذشته تا حال کشیده و رقم زده و می زنند
و بین ” خود و فراموشی ” ،
خود فراموشی را هم متبادر می کند در معنی ایهامی ،
در حالیکه دنیا رو سرش خراب شده
واین هم به پیری و مشکلاتش
بر می گردد وسختیهای زندگی
و گرچه در مرگ سوگوار یست اما برای او خوشحالیست و مرگ برایش خوشایندست که نو عی پارادکس در مضمون دارد،
و اگرچه زخم دارد و خستگی بال و پرش ، اما با وجود این در فکرست که
مسیر رفتن را و خود را از الودگیهای بر او گذشته پاک کند
ودر عین حال بین ” بال و پر و پر واز ”
مراعات و نظیرست واما “زخم و خسته”
بزعمم یک معنی دارند که باید یکیشون می امد گرچه حشوی ملیحست
و “در نگاه او نوری هنوز وجود دارد” که مجاز از دیدنست و ایهامی از آگاهی می تواند باشد
و می تواند بر گردد به نام شاعر که خود را یاد آوری کند
و قدمهایش هم غریق موسیقی
که این موسیقی استعاره ست

با کد غریق،
خیلی در تو در تویی راز آلودی زمزمه ی پر شوری دارد و این “پرده در پرده”
کنایه از پیچیدگی و ایهام دارد
از موسیقی هم و همچنین شور در معنی ایهامی بکار رفته و با پرده وموسیقی مراعات النظیر ست ،
و شور با پرده ایهام تناسب دارد و نسبتیست در خور ،
و پرنده ی خوش آواز شاید استعاره از
روح باشد این” مرغ خوشخوان” ویا در تعبیری دیگر مرغش ” کبکش” خروس میخواند که کنایتی از خوشحالیست
و این مرغ کنایتی نیز به روح در پروازش هم هست ،
کم وبیش
تضادست و به فرا ز و نشیب های زندگی اطلاقست و کمبو دها
و اما صحنه ی آخر
استکان روی میز خالی شده
نوشیده شده
و صندلی مخمل پاره و زخم شده
و گذشت زمان برو زخم زده و با پیری قرینست
و اثرش را
روی همه چیز گذاشته
و خاطرات سبز هم زخم خورده
و طراوت همه چیز از بین رفته،
اما
حال و هو ای ما گرمست
مانند صبحی و آینده ای که آغوش
گر م و روشن را باز خو اهد کرد به من،
و شاید تلقی آغوش مرگی در صبحگاهان باشد گرم،
“خواب رفته … پا هایم”
که در معنی ایهامی بکار رفته
بمعنی خواب رفتن معمول ناشی از یکجا نشستن و دیگر از حرکت و رفتن باز ماندن،
بوی خو ش چای پیچیده
و چای دم کرده سرد شده و بقولی از دهان افتاده و عالی نیست
و نا گهان به خودش آمد و چندین
سوال ازین سفر که برگشت به
خو یش ،
واز خود که بر گشت و خود را از نزدیک دید
با خودش گفت من مست بودم؟
خودش با خودش غریبه بود
در قیاس با رویاوگذشته اش با واقعییت،
و می پر سید که کجا رفتم ، چی شد؟
و زندگی و گذشت زمان سیری بیشتر ازین رویا پردا زی نیست ناگهان که بخود می آیی باواقعییتی مرگبار رو برو می شوی
که خودت را غریبه می دانی
در اینهمه تبدیل که بر تو رفته
سرودی در خور مشحون کنایتی از شروع تا پایان بود
و
شروع عالی و متنی در خور و مرتبط
در عرض و ا رتفاع با پیوند بند ها در معنی وباز هم یک توی در تویی در دریافت بند های پایانی، البته سعی شد دریافت خود را بیان کنم و خیلی سعی نشد تا با تخیلات شاعر منطبق شود
ولی شعری مو فق با تصاویری ملمو س به ویژه در بند های آغازین
و دردو بندپایان مقداری ارتباط با آن دشوار وبا بالا هم پیوند بسختی حاصل می شد ودر گسیخت و سر گردانی رها می شدم بزعمم
واین سرود در خور توجه و تحسین
بود
با ارادت و ادب و دستمریزاد

 

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (2):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا