🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
صدایش زدم!
به نام ناهید
به نام آب
به نام کفن پوشیده دختر دریاچه
که زنده به گور می شود.
صدایش زدم!
به نام استغاثه ی مردانی
که دیگر قایقی نمی رانند.
صدایش زدم!
اما دریغ…
که اجابت نمی کرد
و سخت بیزار بود
از آدمی
و از نیایشِ مردمی
که خود،
کافران آب و زمین و خورشیدند.
* خون، راه، عشق ( فریبا نوری، 1393)
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
اسفند 14, 1397
سلام
و
درودها
بر شما
عالی و روان و ا رزنده
و
تحسین بر انگیز
کلک زر نگارتان همیشه بر دوام
و🌺🍃🌺🍃🌺🍃
پاسخ
بستن فرم