🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 آیینهء دل

(ثبت: 249234) تیر 21, 1401 
آیینهء دل

غزل
.
…………… آینهء دل …………….
.
واعظی بالای منبر ناقل صدها نظـــــــر
باشد اما از قشنگیهای عشقت بی خبـــــر

می کند فریاد و میدرّد نگه در چشم عشق
می زند اکسیر نفرت بر دل اما بی ثمــــر

مـــــرغ دل پَر میزند دائم میان باغ عشق
می برد دست تمنـــــــا سوی دستان تبر

می دهد سوگند او را بر ورودی پر ز مهــر
نی چنان آید که نیلوفر زند بوق خطــــر

شهــــر را ، در می نوردَد توسن تند خیال
می کشد سر ، گاه در اشعار نغــــز در بدر

شکوه دارد در میان چامه ایی بیتی اسیر
گوییا دزدیده او را مدعیِ شعــــــــر تر

مرغ دل گریان شود برحال آن بیت غریب
شاعرش کنجی حزین و این نشسته بی پدر

می رود از آن ســرای پر ز سم ، با دلخوری
تا بیابد عـــــاشقی دلداده در آن دور و بر

می پرید از شاخه ایی بر شاخ دیگر مرغ دل
گاه می شد همنـوا با نالهء مــــــرغ سحر

پرکشید و رفت و رفت و رفت تا بالای ابر
در محیطی دورتر از این جهــــان پر زِ شر

در دلِ آرامِش و نور و صفــــا ، آیینه ایی
شد پدیدار و بخود میخواند و عشقِ بیشتر

من شدم همـــــراهِ دل تا بینم آن آیینه را
عشق بود و مهر و یاری در فضـــای آن گذر

تا صدایی آمد از آیینه گفتا ، راضیــــــــا
پیش آ ، تا خویش بینیم در میان یکدگــر.

سیدرضاموسوی راضی
بحر_رمل_مثمن_محذوف

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا