🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
رفتی و با رفتنت در سینه ام آشوب شد
شادمانیهایمان در شهر دل ، سرکوب شد
رفتی و داغت بود ساکن میان سینه ام
جوی جاری شد ز چشم و دشت رخ مرطوب شد
خیل غم از هر طرف چون لشکری سرکوبگر
زخمه بر جانم زد و تار تنم مغلوب شد
بر سرانگشتان دستم مانده بوی زلف تو
عاقبت هم در چلیپایت دلم مصلوب شد
رفتنت انداخت بر ارکان هستی ام شکست
چرخ روز و روزگارم ناقص و معیوب شد
خواستم تسکین دهم درد دلم با چامه ایی
واژگان در صف شدند و این غزل مکتوب شد
در میان جان راضی شور بر پا میکنی
از همین شور است شعرش تحفه ایی مرغوب شد.
سیدرضاموسوی راضی
غزل در بحر
رمل مثمن محذوف
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
خرداد 2, 1402
درود بر شما جناب راضق آرجمند
رفتی و با رفتنت در سینه ام آشوب شد
درود بر شما غزلی زیبا با تصویری غم انگیز سروده اید
شادمانی و سر سبزی ارزانی دل مهربانتان باد
🙏🌸🙏🌺🌸🙏🌺🙏🌸🌿
پاسخ
تیر 24, 1402
🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻
🌹🌹🌹🌹🌹
درود و سپاس طلعت بانوی عزیز… تأخیر بنده در عرض ادب را ببخشایید. مدتی درگیر بیمارستان و بستر بودم.
تندرست باشید و پرنشاط.
پاسخ
خرداد 2, 1402
سلام و درود و خدا قوت
پاسخ
بستن فرم