🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
گرگان سوارِ دستهی جارو
ارشاد و من، دنبالِ دعوایم
یک جنگِ نامعلوم و طولانی
یک صلحِ من با من، که تنهایم
خوابم نمیآمد، سکوت، آمد
در کسوتِ غولی، که پرهایم
مبهوتِ آتش، در هبوطی نو
من عاشقِ یک لحظه فردایم
یک فرش و یک جنگل گل و بوته
صحنی پر از نبض ِ قدمهایم
قابی پُر از خورشید و نورانی
تصویرِ فردایی، همآوایم
دیوارِ آبی، سقف ِ آبیتر
من عضوی از این حوضِ زیبایم
دریا غروبی در پیِ رفتن
یک قایقی با مرغِ مینایم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
شهریور 24, 1402
سلام امیدجان
خیلی وقته کم پیدایی
پاسخ
بستن فرم