🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 از کتاب آتشفشانِ ناز – 14

(ثبت: 223583) اسفند 24, 1398 

 

بیا که بی تو شکیب فراق می شکند

پرنده ی قفس این اتاق می شکند

سوارکار خیال ام؛ سوار اسب غزل

ز راه دور تو، پای بُراق می شکند

دلم شبیه سمندی ست آرزو پیما

که هستی اش پیِ پایِ چلاق می شکند

بیا که یار توام انتظار دل تا کی؟

دلم ز غیبت مه در محاق می شکند

چه سود از این که ز دل، پیش همدلی نالم؟

ز درد دوری تو، جفت و طاق می شکند

دلم شکست. دل عاشقان بیدل هم

تمام، طبق همین انطباق می شکند

دوباره جمعه شد و جمع عاشقان، جمع اند

در اتّحاد غمت، افتراق می شکند

بیا که شوق وصالت، غزل ـ غزل، جاری ست

غزل به عشق تو از اشتیاق می شکند.

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):

نظرها
  1. علی معصومی

    اسفند 26, 1398

    🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌿🌿

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا