🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 اسفند یار

(ثبت: 6723) مهر 1, 1397 

میراثِ تمامِ عاطفه های

غارت شده ام را

به حقارت این ثانیه های

-هرجائی-

تاپیشخوانِ مرگ

سفید ، سفید

بی رنگ ارغوان برپیشانی

به جاذبهِ چشمان تو

فرومی افکنم

دست از هاشور های تکراری 

گردا گرد لبان تو می کشم

وبه یقین بر می خیزم

به پیشواز تاریخی

که دجله دجله 

تافرات بخشنده

زندگی را به کام ورزا های لاغر

چال می کند . . .

حکایت عشق بود یا سقوط مشروطه

تازیانه ای بر شانه های خورشید

و خورشیدی بربام کلاهِ سرشکستگی

وبازهم هاشور های تکراری

سربلندی ناگوارِخنجرهای خیانت

آخته به حیلت آشنا پیشگان . . .

تیر بر شاهپر رویا می نشیند

تا گوشمان را پر کند سمفونیِ نامیمون اول معلم

-کلاغ-

وشرم پرواز در ارتفاع پست

درجان کیهان طنین اندازد

استاده مردن را

تاریخ اگرکتابت می نمود

حتا رمل های رمنده هم شاید

چشمان تو را دگرباره می جست

اسفند

یار

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):