🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
اشک بودم
درد بودی
در تمنا بهر یک آغوش
بی درنگ جاری شدم از چشم
بوسه ی گرمی به لبت هایت زدم، این آخرین بار است
حال من یک قطره بی صاحبم در کنج این خانه
لیک میبینم
جمله (چون اشک از چشمان من افتاد) دائم بر لبت داری
من چه خوش بودم
فکر میکردم که شاید دوستم داری
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
بستن فرم