🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دل در طلب راهِ تو گمراه کشیدم
یک عمر عذاب از توی خودخواه کشیدم
مد نظرت بود که جانم به لب آید
آن لحظه که جای رخ تو ماه کشیدم
دیوار کج و تا به ثریای تو دیدم
دیوار خودم راست و کوتاه کشیدم
ای پیر جوان گشته چرا یاد نداری
من یوسف گمگشته از ان چاه کشیدم
از کاه من آخر تو چرا کوه کشیدی
از کوه تو دیوانه چرا کاه کشیدم
سر باز زدی از من و دل مات تو شد که
در دست تو انگشتریِ شاه کشیدم
گفتی که دگر شعر مرا دوست نداری
نقاش شدم تا به ابد آه کشیدم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
اسفند 4, 1402
سلام و احترام
بسیار زیبا
ا
گفتی که دگر شعر مرا دوست نداری
نقاش شدم تا به ابد آه کشیدم
👏👏
پاسخ
اسفند 4, 1402
درود بر شما
شعر زیباییست
سپاس از به اشتراک گذاری
شاد و سلامت باشید👏👏👏👏💐💐
پاسخ
اسفند 4, 1402
بسیار بسیار عالی
دست خوش 👏💐
پاسخ
اسفند 4, 1402
سلام و عرض ادب
شعر در وزن مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (مستفعلُ مستفعلُ مستفعلُ فع لن) سروده شده است.
یک عمر عذاب از توی خودخواه کشیدم
با توجه به المان هایی که در این مصرع وجود دارد می توان مصرع های دیگر را نیز تقویت کرد. 🌺
پاسخ
بستن فرم