🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دل من روشنه اما منو تاریک میبینن
دلا میگیره وقتی که منو نزدیک میبینن
تنم از تیر فرداها هنوزم غرق در نوره
همه زود آرزو کردن تا یک شلیک میبینن
از هرچی نوره بیزارم از اون خورشید وامونده
نمیگن من رسیدم جاش میگن خورشید جامونده
شدم مجنون سنگی که اونو خورشید ماهش کرد
هم از تاریکی موندم من هم از معشوق خود رونده
حالم اینقدر داغونه نمیخوام دیگه پیداشم
میخوام مثل همه من هم بخوابم صبح ازش پاشم
میخوام من رو ببینن ادما تا عاشقم باشن
شاید من هم بتونم تو دل رنگین کمون جاشم
دیگه رفتم، تمام سال داره خورشید میتابه
حالا مهتاب زیبا نیست برام بدجوری بیتابه
یه عمره بی تفاوت وقتی من بودم میخوابیدن
حالا یک عمر بیدارن ولی شب دیگه میخوابه
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
بستن فرم