🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 شب

(ثبت: 267119) دی 28, 1402 

 

دل من روشنه اما منو تاریک میبینن
دلا میگیره وقتی که منو نزدیک میبینن
تنم از تیر فرداها هنوزم غرق در نوره
همه زود آرزو کردن تا یک شلیک‌ میبینن

از هرچی نوره بیزارم از اون خورشید وامونده
نمیگن من رسیدم جاش میگن خورشید جامونده
شدم مجنون سنگی که اونو خورشید ماهش کرد
هم از تاریکی موندم من هم از معشوق خود رونده

حالم اینقدر داغونه نمیخوام دیگه پیداشم
میخوام مثل همه من هم بخوابم صبح ازش پاشم
میخوام من رو ببینن ادما تا عاشقم باشن
شاید من هم بتونم تو دل رنگین کمون جاشم

دیگه رفتم، تمام سال داره خورشید میتابه
حالا مهتاب زیبا نیست برام بدجوری بیتابه
یه عمره بی تفاوت وقتی من بودم میخوابیدن
حالا یک عمر بیدارن ولی شب دیگه میخوابه

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا