🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 دیر شده

(ثبت: 267637) بهمن 21, 1402 

 

تا فدای تو شدم گفتی دگر دیر شده
چشم از دیدن جان دادن تو سیر شده

در همان لحظه که جان از تن من میبردند
خبر آمد که اجل با همه درگیر شده

همه گفتند که جانش به بزرگی تو ببخش
گفت شرمنده دگر در غل و زنجیر شده

همه گفتند جوان است، برایش زود است
پوزخندی زد و گفت روح بسی پیر شده

ناگهان جسم به سوی صنمم راه افتاد
اجلم گفت از عشق جسم تو تسخیر شده

جسم بی جان من افتاد به پای تو ولی
دیدم آن جسم به دست قدمت زیر شده

گریه میکردم و ناگه اجلم گفت بس است
تا همینجای در این مرگ تو تاخیر شده

گفت این مرد بهشت هم برود میسوزد
جسم و روح او چه بسیار که تحقیر شده

همه گفتند همانگونه که معشوقت گفت
چه بمیری چه نمیری تو، دگر دیر شده

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. علی میلادی

    بهمن 21, 1402

    فوق العاده بود 👌👏
    دس خوش 🌹

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا