🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 اگر…

(ثبت: 248891) تیر 10, 1401 
اگر…

 

اگر ای دل! گلاب بودی تو

چشمه ی خون ناب بودی تو

چکّه ی آفتاب بودی تو

مست تر از شراب بودی تو

پیش من ماندی و جفا کردی.

شعر پیشرو
شعر سروش
محمدعلی رضاپور

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):

نقدها
  1. محمدعلی رضاپور

    تیر 10, 1401

    سلام دوباره،
    همان طور که بارها بیان کرده ام،
    در شعر سروش، سعی و ترجیح بر این است که خوانش های متعددی، امکانپذیر شوند ولی نه به شیوه ی مرگ مؤلف و هرج و مرجی که اثر، بی هدف، رها شود بلکه بصورت مفاهیم پیوسته ای که خاصیت نوری داشته باشند از این نظر که نور، نور است چه نور مستقیم آفتاب باشد – با آن عظمتش – چه ذره ی خسته ای در پشت پرده و این بازتاب های متعدد نورانی – با تمام اختلافات شان- در نور بودن خود، یکی هستند یعنی وحدت در عین کثرت (حال ببینید نور معنا چه خواهد کرد).
    ترجیح بر این است که در شعر پیشرو بویژه شعر سروش، امکان دسترسی به
    لایه های مرتبط معنایی برای خواننده فراهم باشد تا هرکس به فراخور خود از آن بهره برگیرد و این لایه های مرتبط معنایی از طریق زنجیره ی سخن یعنی انسجامی که باید در آن باشد، ممکن خواهند شد‌؛
    پس ما با نظریه ی مرگ مؤلف، سر و کار نداریم بلکه در حد بضاعت خود، پیرو امکان تفسیرپذیری قرآن مدارانه هستیم؛ چراکه سخنان قرآن کریم، در لایه های مختلف، قابل برداشت اند و طبق زنجیره ی مستحکم بیانش، متشابهات به محکمات برمی گردند و برداشت باطل – هرچند ناممکن نیست – چون کف روی آب، کم بها و نامانا خواهد بود.
    منبع اصلی:
    آیه ی 17 سوره ی رعد:
    أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا ۚ وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ ۚ كَذَٰلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ ۚ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً ۖ وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ ۚ كَذَٰلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ.

نظرها 49 
  1. محمدعلی رضاپور

    تیر 10, 1401

    سلام،
    در خوانش سروش بالا، لازم است
    توجه داشت که لَخت های دو، سه و چهار، هم می توانند هریک شرطی دیگر یعنی اگر دیگری باشند و هم می توانند جواب شرط باشند.

    دقت بفرمایید:

    مست تر از شراب بودی تو…

    یا به این شکل که گویاتر است:

    مست تر از شراب بودی تو (…)

    و با توجه به آنچه گفتیم،
    این شکل اخیر از همه گویاتر است (دقت بفرمایید:)

    مست تر از شراب بودی تو (/…)

    • سیاوش آزاد

      تیر 10, 1401

      خوانش یا خواندن؟

      • محمدعلی رضاپور

        تیر 10, 1401

        شما خواندن بخوانید!

        • سیاوش آزاد

          تیر 10, 1401

          چگونه در خواندن خوانش خوانش را خواندن بخوانم وقتی خوانش خوانش است و خواندن نیست

          • محمدعلی رضاپور

            تیر 10, 1401

            پس خوانش بخوانید

          • محمدعلی رضاپور

            تیر 10, 1401

            “خوانش” در مقایسه با “خواندن”،
            افزون بر این که
            واژه ی جدیدتر و کم تر استفاده شده ای است،
            بار معنایی خاص تری هم دارد.
            در خواندن، ممکن است خواننده بخواند و رد شود و چیز زیادی دستگیرش نشود یا به همان سطح چیزی که می خواند، بسنده کند اما وقتی می گوییم “خوانش” یعنی خواندنی که همراه با برداشت(های قابل گسترش) است.

    • محمدعلی رضاپور

      تیر 10, 1401

      توضیح بیش تر، این که
      با استفاده ی این گونه از نشانه های سجاوندی:

      “مست تر از شراب بودی تو (/…)”

      هر دو امکان شرط (ادامه ی شرط و “اگرِ” دیگری بودن) و جواب شرط بودن را بهتر نشان می دهیم؛
      یعنی این طور می شود:

      در صورت جواب شرط بودن:

      پس در نتیجه، شراب تر از شراب بودی تو

      در صورت شرطی انگاری:

      اگر شراب تر از شراب بودی تو،
      این چنین می شد یا ممکن بود بشود (جای سه نقطه… برای رساندن مفهوم حذف شده ی به عهده ی خواننده گذاشته شده)

  2. سیاوش آزاد

    تیر 10, 1401

    سلام چکه ی آفتاب طیب الله
    پیش من می ماندی و جفا نمی کردی جواب شرط بهتری نیست؟ البته فارغ از وزن

    • محمدعلی رضاپور

      تیر 10, 1401

      سلام،
      شاید،
      در برداشت، آزادید و البته شما جناب آزادید؛ پس حتما در برداشت هم آزادید.

    • محمدعلی رضاپور

      تیر 10, 1401

      سلام دوباره،
      فرمودید:
      “پیش من می ماندی”
      یعنی این طور برداشت کردید که: پیش من نماندی،
      در صورتی که در سروش بالا،
      آمده:

      “پیش من ماندی”

      سؤال:
      “پیش من ماندی”
      را چطور برداشت کردید؟
      چه کسی یا چیزی
      پیش چه کسی یا چیزی ماند
      و این ماندن، چه اهمیتی دارد؟

      • سیاوش آزاد

        تیر 10, 1401

        معشوق پیش عاشق ماند و جفا کرد
        یا برداشتی که بیش تر به سیاق می خورد خود فرد رشد و تعالی نکرده پیش خود و نفسانیاتش مانده و به خود ظلم نموده است

      • تیر 10, 1401

        احسنت احسنت

        ماشالله ماشالله

        فکر نمی‌کرد مرد انگلیسی، شعر فارسی هم تراوش کنه

        عالی

        پراز احساس ناب

        • محمدعلی رضاپور

          تیر 10, 1401

          درود و سپاس بزرگوار!
          البته مرد انگلیسی که نیستم.
          دبیر زبان انگلیسی ام.

    • محمدعلی رضاپور

      تیر 10, 1401

      سلام دوباره

      و فرمودید:
      “جفا نمی کردی”

      در صورتی که در سروش بالا،
      آمده:
      “جفا کردی”

      سؤال: چه جفایی و از جانب چه کسی یا چیزی (چیزی که قابل شخصیت پردازی باشد و باز عملا یعنی همان “کسی”)
      به چه کسی؟

      • سیاوش آزاد

        تیر 10, 1401

        سلام یا جفا را جفای عاشق به معشوق بدانیم و کل سروش از زبان معشوق است
        درین فرض می شود: تو که می توانستی آفتاب و چشمه و … باشی چرا به من جفا کردی

        • محمدعلی رضاپور

          تیر 10, 1401

          سلام
          بله می توان از زبان معشوق گفت اما
          “با من جفا کردی”
          را از کجا بیاوریم؟ در حالی که بنا بر این فرض، معشوق به عاشق می گوید:
          تو پیش من ماندی.
          وقتی پیشش مانده باشد، دیگر چه جفایی مطرح است؟ (البته می تواند مطرح باشد و مطلب را می دانم ولی) شما، ماندن عاشق در کنار معشوق را چطور با جفای به او یک جا آوردید؟

  3. محمدعلی رضاپور

    تیر 10, 1401

    خوانندگان گرامی!
    سلام و عرض ادب،
    شما چه برداشتی از سروش بالا دارید؟
    چه دارد می گوید؟

    (لطفا به تفصیل یا حداقل خلاصه،
    بفرمایید!)

    • سیاوش آزاد

      تیر 10, 1401

      برادر اکثرا آثار ما را بدون بیان برداشت و نقد (بعضا اشکال وزنی باشد متذکر می شوید که گاه در واقع اشکال وارد نیست مثل مشئومم که فکر کنم لااقل روی کاغذ اشکالی ندارد حال آدمیزاد نمی تواند دو میم ساکن را پشت سرهم تلفظ کند اشکال از خودش است وگرنه عقول مفارقه فکر کنم مشکلی در قرائت نداشته باشند) تنها می گذارید چرا متوقع برداشتید؟ خود چه گامی برداشتید؟
      وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ

      • محمدعلی رضاپور

        تیر 10, 1401

        اختیار دارید.
        وقتی نقد می کنم و ایراد می گیرم از مواردی مثل
        کهن سرایی و پیچیدگی بدون ضرورت و دست اندازهای وزنی شعرهایتان،
        شما می فرمایید این شیوه را می پسندید. دیگر چه می توانم بگویم؟

  4. درودها بر شما استاد گرامی ادیب فرزانه و فرهیخته
    بسیار زیبا، دلنشین و سرشار از احساسات لطیف سروده اید
    قلمتان نویسا
    🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

    • محمدعلی رضاپور

      تیر 10, 1401

      درود ها و سپاس ها یتان
      🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

  5. سیاوش آزاد

    تیر 10, 1401

    می توان اینگونه خوانش فرمود؟
    اگر گلاب بودی جواب شرط: چشمه بودی
    اگر چشمه بودی آفتاب بودی
    اگر آفتاب بودی مست تر از شراب بودی
    ولی ارتباط با لخت آخر قدری دشوار است
    اگر مست تر بودی پیش من می ماندی و جفا می کردی
    همه موارد مثبت است چرا باید به جفا که منفی است ختم شود؟
    فعل در لخت آخر ماضی است؟ اگر آری مگر جواب شرط در آینده رخ نمی دهد؟

    • محمدعلی رضاپور

      تیر 10, 1401

      یکی از برداشت های ممکن را فرمودید.
      در لَخت پایانی – که قلب سروش است – تأمل بیش تری باید کرد.
      همچنين گویا به نشانه ی سه نقطه و آنچه درباره اش گفته بودیم، توجه کافی نداشتید.

  6. محمدعلی رضاپور

    تیر 10, 1401

    سلام و درود، خوانندگان گرامی!
    پاسخ تان به این پرسش چیست؟

    برپایه ی سروش بالا،
    چه کسی پیش چه کسی ماند و چه جفایی مطرح است؟

  7. حامی شریبی

    تیر 10, 1401

    اگر ای دل! گلاب بودی تو
    چشمه ی خون ناب بودی تو
    چکّه ی آفتاب بودی تو
    مست تر از شراب بودی تو
    پیش من ماندی و جفا کردی.

    _____________

    چه خوب میشد! گلاب بودی تو
    چشمه ی خون ناب بودی تو
    از قبیله ی آفتاب بودی تو
    هم نژاد شراب بودی تو
    با منی
    ولی راه جدا کردی

    واژه **اگر** تاحدودی حس شرط را القا میکند و چون شاعر در خلوت با نفس توقع اش را متعاطف میکند بعقیده بنده کمی نرمتر و مهربانتر باشد
    و درخصوص واژه ** چکه ** استعاره جانداری نیست چون حرف از آفتاب شد چیز هم ردیف او را باید درخواست داشت
    و در لخت ** مستر از شراب ** چیزی به جزشراب در عالم دنیا تجربه مستی نداشته که بخواهد مستر از آن باشد مگر کراک و شیشه که حال سرخوشی آن منفوراست و در ادبیات غنی فارسی جایگاهی نداشت ازاین خاطر
    با اجازه ی شاعرمحترم و فرهیخته و وآرسته ی دلم دست در ترکیب شعر بردم حسب تقاضای آن بزرگوار
    امیدوارم نظر این حقیر به منزله ی مشق پس دادن شاگرد باشد در محضر استاد

    • تیر 10, 1401

      اگر ای دل! گلاب بودی تو
      چشمه ی خون ناب بودی تو
      چکّه ی آفتاب بودی تو
      مست تر از شراب بودی تو
      پیش من ماندی و جفا کردی.

      _____________

      چه خوب میشد! گلاب بودی تو
      چشمه ی خون ناب بودی تو
      از قبیله ی آفتاب بودی تو
      هم نژاد شراب بودی تو
      با منی
      ولی راه جدا کردی
      ای دل

      واژه **اگر** تاحدودی حس شرط را القا میکند و چون شاعر در خلوت با نفس توقع اش را متعاطف میکند بعقیده بنده کمی نرمتر و مهربانتر باشد
      و درخصوص واژه ** چکه ** استعاره جانداری نیست چون حرف از آفتاب شد چیز هم ردیف او را باید درخواست داشت
      و در لخت ** مستر از شراب ** چیزی به جزشراب در عالم دنیا تجربه مستی نداشته که بخواهد مستر از آن باشد مگر کراک و شیشه که حال سرخوشی آن منفوراست و در ادبیات غنی فارسی جایگاهی نداشت ازاین خاطر
      با اجازه ی شاعرمحترم و فرهیخته و وآرسته ی دلم دست در ترکیب شعر بردم حسب تقاضای آن بزرگوار
      امیدوارم نظر این حقیر به منزله ی مشق پس دادن شاگرد باشد در محضر استاد

      • محمدعلی رضاپور

        تیر 10, 1401

        سپاس دوباره،
        و اما درباره ی “چکه ی آفتاب” – که استعاره ای برای دل است- و “مست تر از شراب” برای عاشقی کامل، پیوسته و بی خویشتن
        مخصوصا بعنوان مضمونی عرفانی، گمان نکنم نیاز به توضیحی باشد و احتمالا اگر بازخوانی شود، نقاط قوتی برای شعر، تلقی خواهد شد نه برعکس.
        بازهم اگر گنگ است و نیاز به توضیح بیش تر، بفرمایید!

        • سیاوش آزاد

          تیر 10, 1401

          مست تر از شراب اغراق را می رساند ولی چکه تصغیر نیست؟

          • محمدعلی رضاپور

            تیر 10, 1401

            چکهّ ی چه چیزی؟ چکّه ی آفتاب، تازه آفتاب هم در مفهوم عرفانی اش چه بسا بتواند بسیار بزرگ تر (در معنا) از خورشید باشد؛ چکه ای از آن، خودش عالمی است آن هم برای دل بظاهر خیلی کوچک.

          • سیاوش آزاد

            تیر 10, 1401

            ببنید آمده است
            وفي الحديث القدسي يقول الله عز وجل: ” لا يسعني أرضي ولا سمائي ولكن يسعني قلب عبدي المؤمن ”
            در مورد چکه آمده است
            ۱. قطره، آب اندک که از جایی یا چیزی بچکد.
            ۲. [مجاز] مقدار کمی از مایع: یک چکه آب نمانده بود.
            * چکه چکه: قطره قطره.
            ۱. کوچک، خرد.
            ۲. حقیر.

            در حقیقت آفتاب چکه ای از قلب است
            آفتاب چکه ای از تو بود

          • محمدعلی رضاپور

            تیر 11, 1401

            🌹🌹🌹

        • حامی شریبی

          تیر 10, 1401

          درودها شاعرگرامی
          باعث افتخاراست که اجازه دادید تا در این تحلیل همراتان باشم

          از آنجائیکه عشق احساس لطیف و پاکی رو به وجود عاشق میبخشد و روح او را تعالی میبخشد هموار در فکر معشوق است که بنا به احساس سرخوشی و خوشحالی عاشق از معشوق همیشه در فکر این است تا اورا خوشحال کند و از این خاطرعاشق کاری را میکند که مقبول معشوق واقع شود ولیکن در این سروده رابطه عاشق و معشوق به عقیده ی من دخیل نیست بلکه این غم نامه از بخت و طالع بد است که به جان دل زده دررسیدن به معشوق زبان وقلم شاعر به گلایه برخاسته چون شاعر درپایان از جفای دل سخن به میان آورده است که عملکرده و راه رستگاری را به آن متذکرشده است
          با درود به دوست فرهیخته و شاعر گرانقدر جناب رضا پور عزیز و گرامی

          • محمدعلی رضاپور

            تیر 11, 1401

            سلام ها و درودها و سپاس ها یتان دوست فرهیخته ام جناب حامی شریبی عزیز و گرانقدر

    • محمدعلی رضاپور

      تیر 10, 1401

      به به!
      سلام و درود و خیر مقدم،
      دوست فرهیخته ام جناب حامی شریبی عزیز،

      در ترجمه و برگردان سروش بالا، خودتان سروش زیبای دیگری آفریده اید.
      بسیار زیبا

      و قبلا گفته بودم و دوباره هم یادآور شوم که شما حق بزرگی بر گردن شعر سروش دارید و چند مورد تحول در آن را سنگ بنا نهاده اید مانند:

      1. سرایش سروش با وزن آزاد و این که می توان از این قابلیت در این گونه ی شعری بهره برد، با روش و تلاش شما عملی شده.

      2. تقسیم لَخت یا مصراع واره ی پایانی سروش به چند قسمت – که در بسیاری از اشعار سروش، قابل کاربرد است –
      نوآوری شما در این گونه ی شعری بوده.

      3. سروش های پر مضمون و تخیل و دیگرگون شما سرآغاز شاهراهی مفید در این عرصه بوده
      و افزون بر همه ی اینها،
      همراهی صمیمانه و فداکارانه تان بعنوان مربی و پیشکسوت شعر سروش
      بویژه در جلسات هفتگی شعر پیشرو در گروه های تلگرامی،
      بسیار ارزشمند بوده و شایان قدردانی شایسته.
      امید که به زودی، سروش های تازه ای از شما بزرگوار بخوانیم!

  8. h*r

    تیر 10, 1401

    بسیار زیبا و روان و پر معنا

  9. اکبر میلادی

    تیر 10, 1401

    به نظر من ناهماهنگی شدید بین عقل و احساس رو می رسونه که عقل منطقی هست و احساس پرشور و مست .

  10. امیر وحدتی

    تیر 10, 1401

    درودها بر جناب رضاپور عزیز و عرض دستمریزاد بخدمت دوست بزرگوارم و با عرض پوزش که بی مقدمه و نابهنگام وارد بحث شدم.
    بنظر بنده این سروده از زبان عاشق به معشوقی سروده شده است که تمام ویژگی های موصوف را دارد و از اینکه با ان خصوصیات باز پیش عاشق مانده و وفاداری کرده است، بخودش جفا کرده است. یعنی عاشق مستحق این همه فداکاری از جانب معشوق نبوده است.

    • محمدعلی رضاپور

      تیر 10, 1401

      درودها و سپاس ها یتان جناب وحدتی عزیز و گرانقدر،
      بسیار نیک

      • امیر وحدتی

        تیر 10, 1401

        البته حالت دومی هم هست که عاشق داره به معشوق خود کنایه میزنه که اگر این ویژگیها را داشتی و پیش من ماندی، بخودت جفا کردی.

  11. سیاوش آزاد

    تیر 10, 1401

    سلام برداشت دیگری که توان نمود خطاب از خود فرد به قلب صنوبریش است گلایه از سنگدلی قلب است و اینکه چرا قلب نایستاده تا از دنیا و شر و شورش آسوده شود

    • محمدعلی رضاپور

      تیر 11, 1401

      سلام، در این صورت، شرط ها چه توجیهی خواهند داشت؟

      • سیاوش آزاد

        مرداد 1, 1401

        سلام می گوید اگر واجد این اوصافی چرا درین دنیا ماندی رفتن قلب ایستادن اوست

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا