🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
در پیله یِ سرد خود در آغوشم بود…
پروانه که شد پريد و از دستم رفت،،،
یک غنچه یِ نوشکفته تقدیم تو بود…
از ذوقِ نگاهت آمد و نالان رفت،،،
ای شاه دلم !جان و توان را بردی…
بعداز تو کدام لانه ای باید رفت؟؟؟
من چشم غرورم به قدومت دادم…
پس کو قدمت؟که از غمت جانم رفت…
اینک که غروب دلت آزارم داد….
تا طلوع دل معشوقه یِ جان باید رفت،،،
روزی که بپرسند چه شد خاکستر؟؟؟
گویید حبابی شد و با باران رفت….
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
دی 14, 1402
درودها شاعر خوب محمدعلی افضلی
اینک که غروب دلت آزارم داد
این پست را لایک می کنم تا نشان بدهم پستی که حداقل های رویکرد کلاسیک در زبان را داراست برایم ارزشمند است
اما پرسشی از شاعر محترم دارم
چرا سایر اصول رعایت نشده است؟
پاسخ
دی 14, 1402
درودها بر شما جناب جوینده،
عذرخواهی میکنم بابت اینکه شعر را فی البداهه نوشتم،و از لحاظ عروض و قافیه و وزن و،،،،دارای اشکال است،چنانچه به نقد خودتان راهنمایی بفرمایید،بسیار خرسندم والبته نقد حضرتعالی در خور ستایش است💜💜💜💜
پاسخ
دی 17, 1402
درود و احترام جناب افضلی
خوشحالم که مرا قابل تعامل ادبی دانستید
به روی چشم در فرصت مناسب در خدمت شما هستم.
پیروز باشید و پاینده
🌺🌺🌺🌺
پاسخ
دی 17, 1402
❤️💜💚
باعث افتخار حقیر هستید..
حق یارتان
پاسخ
بستن فرم