🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 اینک که‌ غروب دلت آزارم داد….

(ثبت: 266725) دی 14, 1402 

 

در پیله یِ سرد خود  در آغوشم بود…
پروانه که شد پريد و از دستم رفت،،،
یک غنچه یِ نوشکفته تقدیم تو بود…
از ذوقِ  نگاهت آمد و نالان رفت،،،
ای شاه  دلم !جان و  توان  را  بردی…
بعداز تو کدام لانه ای باید رفت؟؟؟
من چشم غرورم به قدومت دادم…
پس کو قدمت؟که از غمت جانم رفت…
اینک که غروب  دلت  آزارم  داد….
تا طلوع دل‌ معشوقه یِ جان باید رفت،،،
روزی که بپرسند چه شد خاکستر؟؟؟
گویید حبابی  شد  و با باران رفت….

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

نقدها
  1. درودها شاعر خوب محمدعلی افضلی
    اینک که غروب دلت آزارم داد
    این پست را لایک می کنم تا نشان بدهم پستی که حداقل های رویکرد کلاسیک در زبان را داراست برایم ارزشمند است
    اما پرسشی از شاعر محترم دارم
    چرا سایر اصول رعایت نشده است؟

    • دی 14, 1402

      درودها بر شما جناب جوینده،
      عذرخواهی میکنم بابت اینکه شعر را فی البداهه نوشتم،و از لحاظ عروض و قافیه و وزن و،،،،دارای اشکال است،چنانچه به نقد خودتان راهنمایی بفرمایید،بسیار خرسندم والبته نقد حضرتعالی در خور ستایش است💜💜💜💜

      • درود و احترام جناب افضلی
        خوشحالم که مرا قابل تعامل ادبی دانستید
        به روی چشم در فرصت مناسب در خدمت شما هستم.
        پیروز باشید و پاینده
        🌺🌺🌺🌺

        • دی 17, 1402

          ❤️💜💚
          باعث افتخار حقیر هستید..
          حق یارتان

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا