🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
خوش دارمت گرمای دل، راهت به قلبم باز شد
شاید ببندد رخت خویش، تاریکی و سرمای من
در سوز و سرمای جهان، دنبال آتش رفته ام،
می آید او پایان شب، بر قله یِ سینای من
گویند جنون دارم ولی، معشوقه را گم کرده ام
بی شک که پیدا می شود، نور دل بیتای من
بودم پشیمان از سخن، آمد به بالینم سکوت،
میگفت با من نکته گوی، ای مرغک مینای من
پیدا شوم، پنهان شوم، در چشم او زندانیم،
هرگز نپرسد تا ابد، از هوی من از های من،،،
گفتم لبت را جز لبم، هرگز نده بر بنده ای،،
استاد ما اخمی نکرد، از گفته یِ بیجای من،،
میگوید او صد راز دل، از هرچه در فردا شود،
هر دم بیاموزد مرا، استاد ناپیدای من…
گفتم خدا را مدتی، در آسمان گم کرده ام،
گفتند پیدا می شود، عمق دل بینای من
گفتم به عرشت چون رسم، با کفر ویران میکنم
هو گفت ویران کرده ام، خاکستر زیبای من،
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
اسفند 8, 1402
درود بر شما
عارفانه ای زیباست
فقط در مصرع اول بیت سوم کمی از وزن خارج شدید🌹
پاسخ
اسفند 9, 1402
درود بر شما بانوی فرهیخته
سرکار خانم ایرانپور
ممنونم از نگاه زیبایتان
شاد باشید
🌹🌷🌺
پاسخ
اسفند 9, 1402
درودبرشما،
بسیارخوب سروده اید👏👏🌹💐
پاسخ
اسفند 9, 1402
درودها بر شما …
ممنونم از نگاهتان
شاد باشید
❤️🌹🌷🌺🌸🌷🌹🌹🌹🌷🌺🌺🌸🌺🌷🌷🌹❤️🌹❤️❤️🌹🌷🌺🌺🌸🌸🌺🌷🌹❤️❤️😍😍😍😍😍😍❤️🌷🌷🌺🌹❤️🌷🌷🌸🌷🌺
پاسخ
بستن فرم