🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 من به تنهایی آن مرغ شهادت دادم…

(ثبت: 266672) دی 12, 1402 

 

لا به لای شب پر درد، کمی مانده به صبح…
مرغ حق زخمی بود….
منتقم چنگ به دیوار حوادث میزد….
من به تنهایی آن مرغ شهادت دادم،،،

لا به لای شب کم نور کمی مانده که نور،،،
خواب بی موقعِ هر پنجره را باز کند…
من در این تاریکی….
غرق در شبنم افکار سپیدم هر شب….
و سکوتم بر لب،،،،
آنطرف حضرت استاد غزل میخواند،،،
شعری  از حنجره ی شاهِ ولی،،،،
بیتی از رقص که در اشک پرستو پیداست…

لابه لای شبِ کابوس کمی مانده به‌ رسواییِ درد….
دردِ یک خاکستر….
راه از آینه آمد به نمایم دیشب،،
راهنما آبی تر….
ماه در فلسفه تاب افتاد…
شب ظلمت زده مهتابی تر…..

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (2):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا