🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 «این روزها بن بست ها تجدید چاپ می¬شوند»

(ثبت: 266812) دی 17, 1402 

 

بِکَشْ
دستی بر سرِ اردی بهشت بِکَشْ
شاید هیچ بهاری زمستان اش را نکشیده است!
غم دنیایی را بِکَشْ که در آرزوی کشیدنِ شادی اش مُرد!
و تو انگار
انگار تنها زیبایی هستی که
استعدادِ زشتی ها را نداری!
و گیسوانت هر شب طعمه ی تاریکی می شوند
طعمه ی بادی که عاشقِ اوج های موج است!
بِکِشْ
چهره یک ماهی را در تلاطم دریا بِکِشْ
آنگاه که با دستانش خدا را فریاد می زند
آنگاه که با چشمانش تمامِ آب های دنیا را گریه می کند
بِکِشْ
تا می توانی سیگارِ بهمن بِکِشْ
آزادی بِکِشْ
و تیربِکِشْ
بر قلبِ تمامِ سطرهایی که زندگی می کنند!
بِکِشْ
جز فقر همه را بِکِشْ
فقر نقاش خوبی است
به یاد دارد
چگونه انقلاب های خیابان را با خود بِکِشَدْ
آه انسان
تمامِ گریه های چشم، بیش از مهربانی رنج می کِشَند
مرا بِکِشْ
من که فرزند نخستِ بهارم
فرزندی که نامِ یلدایش را فروردین گذاشت
بِکِشْ
چقدر شبیه موهای پائیز مرا می کِشی!
چقدر مثلِ سرفه های زمستان مرا می کُشی!
چقدر مثلِ سیگارمرا می کِشی!
آه که دیرگاهی است
کسی مانند تو زشتی مرا چنین زیبا نکشیده است
شاید کشیدن آرزوی نقطه هایی باشد
که
بر گونه ی کلمات بی نقطه کشیده نشدند
نشدند
خیلی چیزها خودشان نشدند
مثلاً همین گُل که کسی پائیزش را نکشید
مثلاً همین آفتاب که شبیه خودش نیست
نیست
لبخند نامِ مُستعارِ گریه ها نیست
و این یعنی یک تراژدی غمناک که
دردمندانه به خواستگاهِ غم می رود
می رود
عمر می رود
مانند رودی که مثلِ دود به ناکجاآباد می رود!
فردا جنابِ آزادی به خیابان می رود
و بی شرمانه جیب هایش پُر می شوند
از خالی هایی که خالی بندند!
می بندم
باید دست و پای زندگی را بست
این روزها بن بست ها تجدید چاپ می شوند
و برای خریدِ هزار رکعت باران
درختان درمقابلِ خیابان صف کشیده اند
کشیده¬اند
کلمات خیلی دردکشیده اند
و دیگر حرفی برای گُفتن ندارند!
بگذار در آغوش کلمه، نقطه نفس بِکِشَدْ
بِ را از بهار که بگیری هار می شود…!؟

عابدین پاپی(آرام)
14/10/1402
تهران

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا