🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 «رنگ سیب های شهر به کدام پائیز شبیه است؟»

(ثبت: 269096) فروردین 24, 1403 

 

در یادگیری الفبای فارسی
مثلِ زبانِ مادری ام چند حروفِ ربط اضافه آورده ام
من در خیابانِ ونک
گویشِ خودم را کم آورده ام
و باید در کنارِ بیابانِ شهر بساطم را پهن کنم
با خودم ورق زندگی را که تورق می زنم
بی بی دلم را می بینم که
دوستِ فرزانه ی هیچ شاهی نیست
در این حال و هوای دهاتی خودم
به موقعیتِ کوانتوم شهر فکر می کنم
می بینم
هیچ شنبه ای سرجایش نیست
و جمعه بی جمع فردگرا شده است!
و شب
مالکِ تمامِ قِصه های پُرغصه ی روز است!
بگو ببینم
وقتی باد درکنارِ من می وزد
رنگ سیب های شهر به کدام پائیز شبیه است؟!
آه که در هخامنش جمله
بینش، منشِ خودش را فراموش کرده است!
و در گذرگاهِ تاریخ هیچ شاهی
خوروَشِ ماه را صدا نمی زند
تا گاندی دلم را در چشم خیابان بیدار کنم
و سرِ قرار بیاید
هندوستانی از بی قراری در من آرام آرام به راه می افتد
و عشق
در سطرهای معشوق کُشته می شود!
می خواهم
گُفت و گوی خودم را با نقطه ها تصحیح کنم
من بر گردنِ فروردین اردی بهشتی را بدهکارم
و هرگز به خودکشی زمستان ایراد نمی گیرم
که صادق اش به خیابانِ غم هدایت شد!
یا ایهاالناس؟
نیمه ای از من آن قدر روباه است که
سرفه هایش شبیه هیچ سرمایی نیست!
و با این لباسِ پُست مدرن
کسی خداشناس نمی شود
و عبادتِ این درخت که کلاغ می بارد
نزدیک به هیچ خودشناسی نیست
که در غروبِ برف طلوع می کند
دلم مسافرِ غمگینی است
آنگاه که جاده اش از نفس می افتد
آنگاه که خانه اش خانه بِدوش است!
و می خواهد اخلاقی تر از زندگی مرگ را بداخلاق کند!
آه انسان؟
با انگشت های خود هی های های های نکن
دیرگاهی است که بهمن تو زود از نفس افتاده!

زندگی میدان بزرگی بود
که انقلابش را برداشتند
و بادها در موهای درختان جوانه زدند
وصف کشیدند
در مقابلِ خیابانی که نامِ خانوادگی اش را فراموش کرده بود
گاهی دلم برای کلمات می سوزد
دوست دارم دست تو بارانی باشد
که بر سرِ فصل می بارد
برای نوشتن این متن
تمامِ خرم شما را به کار می گیرم
تا که شاید آبادی شوم که هرگز خرم نشد!
برای خواندنِ این شهر
دیواری باشم که
تمامِ شرجی های اهواز را برگونه ی خود می نویسد
کوچه که غلط می کند
نامِ مستعارِ خیابان اشتباه می شود
و حرف ها آدرس زندگی را گُم می کنند
بیا تا آدرسِ هم باشیم
این روزها رنگ ها خیلی بد «زنگ» می خورند
ترس من از بادی است که تبارش را گُم کرده
وترس تو
از تفنگی است که به فشنگ خودش شبیه نیست!

عابدین پاپی(آرام)
22/1/1402

 

 

 

نظرها
  1. طارق خراسانی

    فروردین 24, 1403

    ترس من از بادی است که تبارش را گُم کرده
    وترس تو
    از تفنگی است که به فشنگ خودش شبیه نیست

    درود بر شما 🌹

  2. عابدین پاپی

    فروردین 25, 1403

    باسپاس بسیار و سال نو همراه با نوآوری باد.

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا