🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
هرچه کنم نمی شود، تا بروی تو از دلم
از تو فرار می کنم، باز تویی مقابلم!
پای کشیده ام ز تو، تا بروی ز خاطرم
باز به کوچه باغِ غم، دستِ تو شد حمایلم
آبِ رُخم تو بُرده ای،خواب و خورم گرفته ای
نی تو مرا رها کنی، نی به تو باز مایلم
آب شوم، تو جوی من،جوی شوم، تو آبِ من
حل کنم اَر مسایلی، باز تویی مسایلم
عقل به جنگ تن به تن، عشق،تمامِ حرفِ من
عقل چه غائله به پا کرده به عشـق قایلم!!
دل به جهان نبسته را، تاجِ شهان شکسـته را
از چه گدای خود کنی؟ رو زِ بَرم ،نه سائلم
لحظه به لحظه سوختم،جان شده،لب بدوختم
کی غمِ دل فروختم…؟ این نشد از فضایلم؟
صورت من رصد مکن،درد مرا به صد مکن
داسِ نگاه تو مگر!!، کی برسد به حاصلم؟!
نقص من است آشکار، نزد رئوف کردگار
من که نگفته ام چنین:«مرد خدا و کاملم»
کودکی ام به عاشقی،طی شد و لطفِ ایزدم
«عمر ، به خوانِ هفتم و… مثلِ همان اوایلم»
طارق دل شکسته را..، با غمِ خود نشسته را
هیچ رها نمی کنی، “. “و “_” ، ف و ا ص ل م [1]
…..
بادِ خزان وزیده است…، باز گرفته این دلم
کی به بهار می رسم؟ خط بکشد به مشکلم
[1]. نقطه و خط، فواصلم
13 آبان 1393
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
مرداد 20, 1400
درود بر شما استاد عزیز مثل همیشه عالی و پر از احساس بود👏👏🌹🌹
پاسخ
مرداد 20, 1400
سلام
سپاس از مهر حضورتان
در پناه خدا 🙏🌹🙏
پاسخ
مرداد 20, 1400
سلام
سپاس از مهر حضورتان
🌿🙏🌹🌿
پاسخ
مرداد 21, 1400
سلام و درود بر شما استاد طارق عزیز ماه اندیشه
تانهایت هستی در خشان باد
🌷🌷🌷🌷🌷🌺🌺🌺🌸🌸
پاسخ
مرداد 21, 1400
سلام و درود و ارادت
و دست مریزاد❤️🙏
پاسخ
مرداد 21, 1400
سلام
بسیار عالی سروده اید
برقرار باشید
سپاس
🌹🌺🌹🌺🌹
پاسخ
بستن فرم