🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 باز نشسته ماه بر خیال من

(ثبت: 4556) مرداد 12, 1396 
باز نشسته ماه بر خیال من

باز نشسته ماه

بر خیال من

سایه میزند

اشک

به جان من

 می چکد بهار قطره ای

به بار

شخم می زند

شاخ  روزگار

کاش یک گلی

 مینشست

به جان

پخش می شدش،

 نور آسمان.

مرگ نمی گرفت

 دست دخترک

اشک نمیشدش

کار زارمان

درس می گرفت

 از سزای خویش

ناله نمی کرد

روزگار و نیش

بست می نشست

عشق

سر زمین

گل مینشست

بر ،

آن و این

قوز نمی جهید

پشت کوژ عمر

 فقر نمینشست

بر نگاه و کین

اشک نمی پرید

بر خیال من

اشک نمینشت

بر دل وطن

دست میرسید

سهل و آنچنان

پاک میشدش

فقر از جهان

میدوید به جان

کودکان و پیر

خنده مینشست

بر لبانی سیر

کاش آسمان ابری تازه داشت

مچکید ازش

گل به جای خاش

میدوید

چنان

دخترک به جان

سوت می کشید

ماه و آسمان

برق مینشست

بر عذاب و فقر

شادی مینشست

بر سرا و تخت

این غصه باز

یک ترانه شد

اشک میچکید

یک بهانه شد

چون غم از دلم

شعله میکشد

این گلایه هم

ضجر می کشد

جان می دهم

چون برای دوست

عمر هدیه ایست

کز سرای اوست

خیر پیشکش

عمر پاکتان

پاینده باد

ایرانمان

فرزین .م

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (1):