🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 وقت آن است تا به پا خیزد بشر

(ثبت: 4767) شهریور 18, 1396 
وقت آن است تا به پا خیزد بشر

بگذرد این غم چو فردایی شود
تا چه آید بر سرم چون آن شود
سوخته جانم تا که بس از انتظار
می شمارم لحظه ها را چون به دار
پا کشیدم پس، گذشتم زین جهان
آخرش فرقی نمیکرد این و آن
مرده ها بر زنده ها حاکم شدن
زنده ها از زندگی غافل شدن
کودکی را اژدها آخر ربود
گریه می کردش خدا با تار و پود
آدمیت را چه آمد بر سرش
من که روحم را دمیدم بر دَمش
این چه بلوایست که بر پا کرده است
آدمیت را ز یادش برده است
سر بریدن کافرانی بی خبر
شکل دنیا شد همانا چون حجر
بی کسی حاکم بشد بر آدما
رفته بود از یادشان انگار خدا
میزدش ابلیس چو فریادی بلند
شاهتان اینجا منم بیعت ببند
روزگار سخت آمدش بر آدما
مانده بودن که عجب شد کار ما
آن یکی نسل می کشد چون ابلهان
دیگری سر می برد چون ناکسان
وقت آن است تا به پا خیزد بشر
تا که کم گردد بلا ها از بشر
ما به فرمانیم خدا تا زنده ایم
گور داعش را به فرمان کنده ایم
گر کسی پا از گلیم بیشتر کند
آتشی از ما به باید سر کند
دست ما با دست نور آغشته است
عاقبت دنیا، به نور آغشته است
فرزین.م

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):