🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 باغ جهان

(ثبت: 229072) تیر 19, 1399 

« باغ جهان »

هر غنچه گُل كه ديدم، شوقم به گل فزون شد
در باغ گل نـشستم ، شوقم به بوستان شد
شبنم زِ برگ گلها ، بر چهره ام فرو ريخت
از آن طراوت گل، اين چهره لاله گون شد
در باغ گل هر كس ام ديد ، همراه من بيامد
هركس كه شوق من ديد، شوقش به باغبان شد
آن باغبان اصلي ، بر ما بسي دلا آرا است
اين عشق ما به كويش، پابست عشق آن شد
هر كشت و كار اين باغ ، با رنج دست من بود
گلها ديگر بـروئيد ، باغي پُر ارغوان شد
بر شوق و ذوق اين باغ ، در عيش وكيف بودم
مهرش به دل اثر كرد ، اين دل چو نوجوان شد
آن صوت بلبل باغ ، هر دَم به گوشم آمد
شوقم به دل فزون كرد ، بر باغ مهربان شد
هر نوجوان چنين است ، روزي به نوجواني
روزي به درد پيري ، درماند و ناتوان شد
باغ جهان همين است ، اي نوجوان برادر
اين باغ بي وفا بود ، ويران زِ دهر دون شد
آن باد آذر آمد ، بلبل زِ آشيان رفت
بر آن مكان اصلـش ، بر فكـر آشيان شد
آخـر جهـان فانـي ، گويا مكان ما نيست
بايد از اين جهان رفت ، جوياي يك مكان شد
دانا دلي به من گفت: دل را به غم مـپيچش
هر دل كه با خدا بود ، بر خلق رهنمون شد
هر دل كه با خدا بود ، صد كار با صفا كرد
از كار با صفايـش ، بر خلق كاروان شد
كردار زشت مردم ، باغ گُل از ميان برد
كار غلط نـمودند ، از بهـر ما عيـان شد
فرياد از آن شقاوت1 وز مـردمان گـمراه
آن ميـوه هاي باغـم ، تاراج2 دستـشان شد
تا دست من تهي شد، دل در فراق3 و زحمت
زآن زحمتِ زيادم ، آهـم به آسـمان شد
آن صبح نـوبهارم ، رفت و غروبـي آمد
برگ گلم خزان شد ، اين دل زِ غصه خون شد
هـر چنـد آرزويـم ، بر باغ خود فزودم
بر ضـد آرزويـم ، جلاد بـي امان شد
باغ جهان چنين بود ، از فتنه ي مردمان بود
رنجش زِ دست من بود ، پامال ديگران شد
مزد شتـر چرانـي ، با راه رفتـن شب
قسمت به ديگران شد ، بي مزد ساربان4 شد
باغ جهان همين است ، هركس به شوق باغي
نيروي خود رها كرد ، تا آنكه ناتوان شد
بر آرزوي اين باغ ، آماده هـر كه گرديد
كي شد كه از وصالش ، دلشاد و كامران شد
مقياس من نـمودم ، اين باغ دهـر دنيـا
هركس كه باغي آراست ، از دست آن برون شد
بهرام گور صياد ، دنبال صيـد مي تاخت
ناگه به دشت بُطلاق5، صيد همان مكان شد
صياد بـي مروت ، رحمي به صيد خود كن
صيد نديده كِيفي ، كيفش به الامان6 شد
فغفور7چين كه پندي ،‌ بر آن سكندر8 آموخت
آن پند نيك فغفور ، ذكري به هر زبان شد
هر مرد دانش آموز ، هر پند نيك بنوشت
پندش كه با اثر بود ، سرمشق داستان شد
صبـر و تحمّـل مـرد ، گـر از براي حق بود
در نزد حق تعالي ، از جمله صابران شد
از راستي مرنجيد ، هـر قـدر جفـا كشيديد
نام جفـاكشان بود ، رهبـر برايتـان شد
حرف حق است و باطل ، ما بين آدميـزاد
هركس كه حق نمي گفت: مقبول مردمان شد
هركس كه حق بگويد، همراه بر حسين(ع) است
تا گفت حرف حق را ، رأسش به خيزران9 شد
يارب چه حكمتي بود ، رأس حسين(ع) مظلوم
از ظلم و جور مردم ،بر نوك هر سنان10 شد
زين العباد عابد (ع) ، جنگ و جدل نمي كرد
تا آن صحيفه11 بنوشـت ، امام عابدان شد
تقوا و زُهد و پرهيز، هركس براي حق داشت
فرمان حق اگر برد ، كي محتاج لقمه نان شد
هـر كس ره هدايت ، بـر مردمان بـگويـد
قدرش نـمي شناسند ، گر حافظ زمان شد
فرمان حق غلط گفت: آنكس كه حق ندانست
از حيله و شقاوت ، سربار مردمان شد
باغ جهان به دنيا ، آخر حسن همين است
پندت بجا بماند ، روحت سوي جنان شد

٭٭٭
1- بدبختي- شرارت 2- غارت 3- جدايي 4- شتربان 5- باطلاق- مرداب 6- فرياد – امان خواستن 7- پادشاه 8- اسكندر 9- نوعي ني كه از آن تازيانه سازند 10- نيزه 11-كتاب – رساله
حسن مصطفایی دهنوی

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (2):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا